نویسنده: بخش ۱ از ۲
وقتی وارد شهر آمستردام شدیم و از آنجا به شهر محل سکونتمان رفتیم، علاوه بر چمدانها، بیماری دیسک گردن همسرم نیز همراهمان بود. بیماریای که فرصت نکرده بودیم با مراجعهی مرتب به فیزیوتراپی، قبل از سفر از شر آن خلاص شویم.
وقتی آپارتمانی که اجاره کرده بودیم را از کارمند آژانس املاک تحویل گرفتیم، ساعت ۲ ظهر بود و ما تا شب هلند فرصت زیادی داشتیم. لذا وسایل را گذاشتیم و تصمیم گرفتیم محیط اطرافمان را بیشتر بشناسیم و با خیابانی که در آن ساکن شده بودیم آشنا شویم. لذا اولین پیادهروی برای ما شروع شد.
این اولین مواجههی ما با ساختار یک شهر در یکی از بهترین کشورهای اروپایی بود. اولین چیزی که توجه را جلب میکرد، سه مسیر در اکثر خیابانهای شهر بود. مسیری برای پیادهها، مسیر دوم برای دوچرخه و مسیر سوم برای ماشین و موتور و اتوبوس.
در همان روز اول متوجه یک تفاوت مهم میان شهرهای ایران و هلند شدیم؛ آن هم اینکه اینجا خبری از تاکسی شهری نیست. ماشینهای شخصی بود و اتوبوس و تعداد زیادی پیاده و دوچرخهسوار. شهر کوچک بود و طی کردن فاصلهی دورترین مکان شهر از مرکز شهر به صورت پیاده نیم ساعت تا چهل دقیقه زمان میبرد. لذا تاکسی شهری معنا نداشت و رایجترین کار، پیادهروی بود و دوچرخه و بعد اتوبوس و بعد ماشینهای شخصی. به همین دلیل در شهر ۲۰۰ هزار نفری خبری از ترافیک نبود. درحالی که در شهر ۲۰۰ هزار نفری محل تولد ما در ایران، مشکل ترافیک در حال جدیتر شدن است و ماشینهای شخصی هر روز در حال اضافه شدن!
تاکسی تلفنی به صورت بیست و چهار ساعته وجود داشت اما هزینهی آن قابل توجه بود و برای مسافتهای کوتاه درون شهری ۱۰ یورو و برای مسیرهای کمی بیشتر در حاشیه شهر (حدود ۱۵ دقیقه) حداقل ۲۵ یورو باید پرداخت میشد؛ اما همین مسیر با اتوبوس حدود ۳ یورو هزینه داشت.
خلاصه اینکه ما با فضایی متفاوت از تصور زندگی شهری در ایران مواجه شده بودیم. یکی از اولین چیزهایی که بسیار جالب بود تعداد زیاد پیرمردان و پیرزنان هلندی بود که پیادهروی میکردند و مشخص بود سرحال و بانشاط هستند و شاخص آن هم قدهای کشیده (و نه خمیده) با پاهای قوی و ماهیچههای پشت پای ورزیده بود. تعداد زیاد افراد مسن بالای ۵۰ سال که دوچرخه سواری میکردند و یا مسافتهای طولانی را پیاده طی میکردند جالب توجه بود.
ما هم به سرعت با این سبک و سیاق شهر عجین شدیم و با خرید یک کالسکه، تفریح جذابمان یعنی پیادهرویهای طولانی شروع شد. اولین روزها بعد از یک ساعت خسته میشدیم اما به مرور و تحت تاثیر فضای شهر، به جایی رسیدیم که پیادهروی کمتر از سه ساعت برایمان جذاب نبود. رکوردی که ثبت کردیم ۸ ساعت پیادهروی در یک روز بود!
سه ماه از سکونت ما در هلند گذشته بود که یک روز به طور ناگهانی همسرم متوجه شد هیچ دردی در ناحیهی گردنش حس نمیکند. شروع به مطالعهی بیشتر کردیم و متوجه شدیم که یکی از روشهای سنتی و بسیار مفید برای رفع مشکل دیسک، پیادهروی مخصوصاً روی سنگ و کلوخ مثل بیابان یا کنار دریاست (اغلب پیادهروها در هلند آسفالت ندارد، سنگفرش شده است و تا حدودی حالت پیاده روی در کنار دریا را ایجاد میکند). ظاهراً پیادهروی و ضربات منظم از کف پا باعث تنظیم مشکل پیشآمده در گردن شده بود و به لحاظ آمادگی جسمی نیز به وضعیت خوبی رسیده بودیم.
تقریباً اغلب افرادی که ما دیدیم فیزیک مناسبی داشتند. هرچند افراد بسیار چاق و یا بسیار لاغر هم دیده میشدند اما اغلب افراد وضعیت متعادلی داشتند. این هم ناشی از پیادهروی منظم و دوچرخهسواری در اثر ساختار شهری بود. البته تعداد کسانی که با لباس ورزشی و با هدف ورزش در حال دویدن و تمرین باشند چشمگیر نبود. این ساختار شهر بود که سطحی از ورزش اجباری را برای ساکنانش به ارمغان آورده بود.
البته این ویژگی همهی کشورها و شهرهای اروپایی نیست. مثلاً در همسایگی هلند، آلمان و بلژیک قرار دارند که خط عبور دوچرخه را به شکلی که در هلند فراگیر است ندارند؛ لذا تعداد دوچرخهسواران به مراتب کمتر است و تبدیل به فرهنگ عمومی شهرنشینی نشده است.
در ایران هم وضعیت پیادهروها مناسب نیست. ما هر جوری دوست داریم پیادهروها را میسازیم و قواعد عمومی برای ساخت پیادهروها وجود ندارد. درحالی که ساختار شهر میتواند بدون هزینهی اضافی و به صورت ناخودآگاه سبب بهبود وضعیت سلامت جسمی و روحی افراد شود. بگذریم از بسیاری فواید دیگر که پیادهروی با خودش دارد و ابتدائاً به چشم ما نمیآید. مثل اندیشیدن در تنهایی و در مسیر! خلاصه اینکه محیط زندگی ما مربی ماست و نقش مهمی در رشد و تربیت فردی و اجتماعیمان دارد.
نویسنده: بخش ۲ از ۲
در سال ۹۱ رهبر معظم انقلاب درباره معماری شهر تهران فرمودند: «تهران یک معماری وحشیِ مضطربِ بینظمی دارد که از ۴۰-۵۰ سال پیش تا حالا ادامه دارد»
از چنین شهری چه انتظاری میتوان داشت؟ میشود منتظر آرامش و تعادل و توازن بود؟! شهر ما را میسازد. چه بخواهیم چه نخواهیم و چه بدانیم چه ندانیم. بخشی از مشکلات و گرفتاریها و اضطرابها و آشفتگیهای ما محصول زیستن در چنین شهرهایی است!
تکمله: آنچه دربارهی ویژگیهای شهرهای هلند بیان شد و نقدی که بر شهرهای ایران مطرح شد، به معنای خوب بودن مطلق شهرهای هلند و بد بودن مطلق شهرهای ایران نیست؛ بلکه منظور، توجه به تاثیر شهر در خلقیات و روحیات انسانهاست.
هلند یکی از بهترین کشورهای اروپایی و شاید یکی از بهترین کشورهای جهان برای زندگی؛ البته و صد البته اگر تصمیم داشته باشید با جهانبینی بدون معنویت زندگی کنید. میشود گفت که تقریباً برای همه چیز در زندگی مادی و حتی روانی انسان فکر شده است. اما آنچه جای آن خالی است پرسش از معنای زندگی و معنویت و وجود یا عدم وجود غیب است! توجه به روح انسانی مغفول است (روان غیر از روح است و روان وجه مادی دارد و متفاوت از روح است که مربوط به وجه غیبی انسان میشود)
اگر دنیای پس از مرگ وجود داشته باشد یا نداشته باشد، دو نحوهی زندگی کردن متفاوت را ایجاد میکند؛ لذا شهر هم بخشی از جهانبینی است و ما را به سمت و سوی نگاه خاصی به زندگی سوق میدهد. این حرف اصلاً به این معنا نیست که نمیشود در هلند مومنانه زندگی کرد. حتما بسیار شنیدهاید که برخی مدعی هستند در اروپا مومنانهتر از ایران هم زندگی میکنند! به این معناست که شهر شما را به حضور خدا و بازگشت به سوی خدا سوق نمیدهد؛ بلکه خدا و معنویت غائب است اما برای زندگی فارغ از معنویت، عالی و با دقت طراحی شده است.
ثبت نظر