چند روزیست که سنجابها حالم رو گرفتند اساسی. تا حالا با همدیگه همزیستی مسالمتآمیز داشتیم. میوههای حیاط نصف نصف تقسیم شده بودن بین ما و اونا و پرندهها. البته به جز درخت گردو که همهش سهم سنجابها بود.
ولی یه دفعه چند روز پیش دیدم که حدود ۲۰۰ تا سیب نصفه نصفه گاز زده، از درخت ریخته شدن رو زمین. خیلی حالم گرفته شد. سیبهایی که هنوز حتی به نصف سایزِ رسیدهشون هم نرسیده بودن. داستان دوباره فرداش هم تکرار شد و فرداش… و یه درخت از دو تا درختمون رسماً هیچ سیبی بهش نموند.
از نماز صبح که میرفتم تو حیاط تا لنگ ظهر، دو تا سنجاب قهوهای پر رو در میرفتن و دوباره ده دقیقه بعد که میرفتم، همونجا بودن؛ و من هی هر دفعه ببینم که این شاخه رو هم تراشیدن تا ته.
مشغول کلی تحقیق شدم توی آمازون ببینم چی پیدا میشه برای اینکه سنجابها رو بترسونه ولی برای همهی مترسکها و جغدهایی که سرشون تکون میخوره و آبپاش های سنسور دار، کلی عکس بود که سنجابها اصلاً خیالیشون نیست.
تنها چیزی که ریویوهای ۵ ستاره داشت تله بود ولی با اینکه موقع جستجو حس میکردم خیلی سنگدلام، موقع عمل که شد اصلاً دلش رو نداشتم.
دیگه آخر سر تنها راهی که موند، تور گرفتن برای دور درخت بود. با اینکه خیلیها میگفتن یه سنجاب شیطون اگه بخواد میتونه تور رو راحت پاره کنه و بره تو، ولی دیگه اگه یه ساعت دیگه تحقیق میکردم هیچ سیبی به درخت نمیموند. رفتم مغازه و یه تور پلاستیکی خریدم که البته مخصوص جلوگیری از خوردن میوهها توسط پرندهها بود.
برای اینکه تور رو بتونم بکشم روی درخت، مجبور شدم با اره برقی درخت رو به شکل یه کره در بیارم. نهایتاً با کمک همسر بانو تور رو کشیدیم روی درخت که اصلاً کار راحتی نبود و هی گیر میکرد به شاخهها.
بعد از یک ساعت که تور رو بستیم و تموم شد، از دور به درخت یه نگاهی انداختیم. از اینکه درخت سیبمون سایزش نصف شده بود و یه توری محصورش کرده بود دلمون یه کم گرفت. ولی خانومی یه چیزی گفت که یه دفعه باعث شد هر دوتامون پقی بزنیم زیر خنده: حجاب مصونیت است نه محدودیت!
ثبت نظر