قسمت اول
نویسنده: پزشک فارغ التحصیل دانشگاه علوم پزشکی تهران؛ ساکن ایالات متحده امریکا
با بالاگرفتن مشکلات معیشتی مردم در ایران و واکنشها نسبت به افشاگری نام مفسدان اقتصادی و آقازادهها، شاید اشاره به برخی از مکانیسمهای مبارزه با فساد در اینجا خالی از لطف نباشد.
در امریکا، بارها و بارها شاهد بودهام که فقط و فقط اتهام به یک جرم و نه حتی اثبات آن، باعث انتشار عکس و نام کامل متهم در روزنامهها و سایتهای محلی شده، به طوری که آبروی فرد در مقابل همهی آشناها و همکارها و نزدیکانش از بین رفتهاست. جالب است که در بسیاری از موارد، این متهم طفلکی در نهایت تبرئه میشود، ولی آبروی رفتهاش برگشتنی نیست. این روال را بین سلبریتیها، سیاستمداران و تاجران مطرح هم میشود دید. به طوریکه حتی شاید اخبارش در رسانههای جهانی هم بازتاب پیدا کند که مثلا مکالمات رئیسجمهور آمریکا با وکیلش در مورد راههای مخفیکردن ارتباطش با فلان هنرپیشهی فیلمهای پورن افشا شده است.
هرچند سبک زندگی اسلامی و ایدئولوژی قرآنی محوریت را بر حفظ آبرو میگذارد و ما تاکیدهای متعدد داریم که گمان بد از گناهان است، اما به نظر میرسد افشاگری و گاهی رسوایی میتواند بهترین عامل بازدارندهی خطا در سطح یک جامعه باشد. منظورم اصلا این نیست که مشابه جامعهی بیرحم امریکا، قبل از اثبات جرم، قدم در راه ریختن آبرو برداریم، ولی فکر میکنم بعد از اثبات جرم یک مجرمِ به خصوص اقتصادی که دود اختلاسش در چشم تکتک مردم میرود، جالب نباشد که باز هم چهرهاش را شطرنجی کنیم یا مثلا اسمش را م.خ گزارش کنیم!
در امریکا، مهمترین وجه شخصیت و عملکرد شما را در سطح اجتماع، credit یا همان اعتبار و آبروی شما تعیین میکند. شما برای هر فعالیت جزئی، از خرید ماشین یا اجارهی مسکن گرفته، تا پیدا کردن شغل و خرید ماشین یا خانه یا گرفتن وام، نیازمند طیکردن فرایند background check هستید. این پروسه شباهت زیادی به “گواهی عدم سوء پیشینه” در ایران دارد؛ هرچند بسیار دقیقتر و فراگیرتر از نمونهی ایرانی.
جالب است که تقریبا قسمت اعظم این پیشینه را، سوابق تراکنشهای مالی شما مشخص میکند. اینکه آیا در پرداخت قبوض و قسط وامهایی که پیش از این گرفتهاید خوشقول بودهاید یا نه؛ یا مثلا چند بار و به چه منظور گردش مالی با مبلغ بالا داشتهاید و مالیاتهایتان را به درستی پرداخت کردهاید یا نه. علاوه بر مسائل مالی، جریمههای اجتماعی و رانندگی و … هم در این پیشینه ثبت میشوند. به طوریکه یک مجرم اقتصادی عملا تا سالهای سال راهی برای انجام فعالیتهای اقتصادی بزرگ ندارد و یک مجرم اجتماعی، عملا تا سالهای سال از داشتن یک شغل مناسب محروم میشود.
اینجا خشونتِ قانون، نه لزوما از جنس خشونت فیزیکی، بلکه از نوع خشونت آبرو و اعتبار است. قانون با کسی شوخی ندارد و پیامد تخطی از آن، بازتاب حقایق زندگی اجتماعی و گناهان شما در پیشینه یا همان background تان است که برای کسی که قرار است در هر جایگاهی به شما اعتماد کند، در دسترس است. یعنی عملا اگر جایی ریگی به کفشتان بوده باشد و خطایی از شما سر زدهباشد، کسی به شما اعتماد نخواهد کرد و یا حداقل سختتر اعتماد خواهدکرد…
دلم میخواهد در این نوشته و قسمتهای بعدی، با اتکا به مشاهداتم در جامعهی آمریکا، سرنخی برای طراحی یک مکانیسم بازدارندهی فساد و مبارزه با قانونشکنی را به دست مسئولینی بدهم که دلسوز هستند و کاری از عهدهشان برمیآید. منکر نمیشوم که من تخصصم در این حیطه نیست، ولی “بارش افکار” بدون سانسور و ملاحظه، اولین و موثرترین قدم در پیدا کردن بهترین راهحل و ایده برای حل یک مشکل است. به عنوان یک ایرانی فرسنگها دور از وطن، حداقل و شاید تنها کاری که از من برمیآید، همین است که ایدههایم را با هموطنان داخل ایران به اشتراک بگذارم. شاید همین بارشها و حرفهای به ظاهر بیسروته، سرآغازِ باز شدن گرهای باشد که به نظر کور میرسد!
قسمت دوم
در نوشتهی قبلی اشاره کردم که ثبت دقیق پیشینهی مالی و رفتاری هر فرد به صورت سیستماتیک در امریکا صورت میپذیرد و آبرو و اعتبار به عنوان یک اهرم بازدارندهی قوی برای قانونشکنی به حساب میآید. شاید به نظرتان بیاید که امریکا بری از هر گونه فساد و قانونشکنی است. درحالیکه واقعیت این نیست. امریکا، در جایگاه یک کشور به وسعت یک قاره، و با توجه به حجم بالای مهاجران و عدم یکدستی فرهنگ جامعه، با جرائم ریز و درشت زیادی مواجه است. ولی قوانین این کشور به صورتی طراحی شده که حداقلهای لازم برای کنترل یک جامعهی مدنی را تامین میکند.
به زبان سادهتر، به همان نسبتی که قوانین اینجا پیچیدهتر هستند، پروندههای فساد مالی و رانتخواری هم در اینجا نسبت به موارد مشابه در ایران پیچیدهتر است. یعنی اگر یک مفسد اقتصادی در ایران با صرف یک واحد انرژی، ده واحد اختلاس می کند، در اینجا مفسد اقتصادیای که از زیر دست قانون در میرود با ده واحد انرژی، هزار واحد اختلاس میکند!
ولی مساله اینجاست که قوانین محکم و سخت اینجا باعث شده تا خردهجنایتها و دلهدزدیها کاهش یابد. به نظر میرسد راهکارهای اینچنینی، هرچند برای ریشهکن کردن فساد مالی در بین مسئولین کارایی صددرصد ندارد، ولی حداقل در کاهش فسادهای ریز و درشت آقازادهها و مفسدان اقتصادی خُرد، که مصداق بارز قطره قطره جمع گردد، وانگهی دریا شود، هستند، میتواند بسیار کارآمد باشد.
شاید این دلنوشتههای ادامهدار، بتوانند متممی باشند بر همهی راهکارها و تصمیمهایی که قرار است برای مبارزه با فساد در ایران اتخاذ شوند! دلیل اینکه اسمش را دلنوشته میگذارم این است که جدا و عمیقا از دل برآمده و حاصل در هم آمیختن همهی مطالعات و دانش و دیدهها و شنیدهها و دغدغهها و غصههایی است که برای “ایران اسلامی” داشته و دارم.
من به کارکرد آبرو و اعتبار، بسیار قبلتر از بالاگرفتن مشکلات اخیر ایران، عمیقا فکر کردهبودم. دلیل اصلیاش هم پررنگ بودن این مطلب در امریکاست. شاید این برهه از زمان بهانهی خوبی شد تا مجبور شوم به افکارم سر و سامان دهم و هر چند خلاصه و کوتاه، در موردش یادداشتهایی بنویسم.
عجالتا و به عنوان نتیجهگیری اولیه، بیایید به جای م.خ و ب.ز با صدای بلند فریاد بزنیم محمود خاوری و بابک زنجانی تا پیش از همه، برای کلمهی آبرو، آبرو بخریم! کسی که در دادگاه حکومت و نظام، و یا به هر طریق قابل استناد دیگری، جرم اقتصادی یا فساد اجتماعیاش ثابت میشود، نه نامش حفظ کردنیاست و نه چهرهاش پوشاندنی… اعتبار و آبرو حداقل سرمایهای است که میتوان از این خیانتکاران به مردم باز پس گرفت. در رابطه با کارکرد آبرو، حرفهای دیگری هم هست که در قسمت آخر نوشتههایم به آن پرداختهام.
به امید روزی که در جایگاه مشاغل حساس، اصلا بیآبرویی بر مسند ننشسته باشد که ما بخواهیم برای ریختن یا نریختن آبروی نداشتهاش، دلدل کنیم…
قسمت سوم
اشاره شد که اعتبار و آبرو در امریکا، به صورت کاملاً سیستماتیک و برنامهریزی شده، مهمترین اهرم قانون برای وادار کردن افراد جامعه به رعایت قانون است. قبل از هر چیز، همراه داشتن کارت شناسایی عکسدار، از ضروریترین و لازمالاجراترین قوانین موجود است. هرفردی، پیاده یا سواره، مست یا هشیار و حتی بالغ یا نابالغ، در مواجهه با مامور قانون موظف به ارائهی کارتملی یا گواهینامهاش است. درواقع یک سیستم هوشمند در آمریکا وجود دارد که افراد بیگواهینامه را با ID card که چیزی شبیه کارتملی ماست، و مابقی افراد را با گواهینامهشان میشناسد و همهی جرائم و تخطیهای فرد، با همین شناسهها در یک سیستم یکپارچه ثبت شده و در وقت ضرورت، قابل دسترسی، مرور و بازیابی است.
افراد مهاجر و مسافر هم باید در همهجا، پاسپورتشان به همراه داشته باشند. در واقع اگر شما به هر دلیلی توسط مامور قانون بازخواست شوید و یکی از این کارتهای شناسایی همراهتان نباشد، جرمتان سنگینتر هم میشود و پلیس اجازهی بازداشت شما را دارد تا بالاخره بتواند به هویت اصلیتان پی ببرد. گفتن ندارد که سر باز زدن از همراهی و اطاعت دستورات پلیس، میتواند حتی به مرگ شما ختم شود! چون پلیس، بیهیچ عذرِ لزوماً موجهی، حق شلیک دارد. البته که در اینجا، مردم عادی هم حق شلیک و حمل اسلحه دارند! ولی به هر حال، قوانین هر کشوری، متناسب با مجموعهی شرایط و آدمها و سایر قوانینش وضع میشود.
جالب است که در حین واکاوی تفاوتهای قوانین اجتماعی اینجا با آنچه در ایران هست، به این نتیجه رسیدم که در مجازات اسلامی هم، برای جرائمی که پیامدهای اجتماعی دارند، مجازاتها از جنس ریختن آبرو و درسگرفتن سایرین است؛ دقیقاً مشابه با آنچه در اینجا میبینم. در آمریکا و مهد آزادی بشر، وجود درصد کمی الکل در خون راننده و نه حتی لزوماً مست بودن، مجازات بسیار سنگینی در پی دارد که شاید در تصور آدمهای بیگانه با قوانین اینجا هم نگنجد. این قانون را بگذارید کنار مجازات “حد” یا همان شلاقزدن در ملاء عام برای فرد مست که در مجازات اسلامی به آن اشاره شده است. کارکرد و هدف یکی است: فرد مست برای جامعه خطرناک است و اگر در سطح اجتماع دیده شود، مجازاتش با ریختن آبرو عجین است.
هرچند شاید شکل اجرای برخی حدود اسلامی نیازمند بازبینی باشد، ولی اخیراً که تصویری از حد زدن فرد مستی در یکی از شهرستانهای ایران پخش شد، شخصاً بعد از شک کردن به فتوشاپ بودن یا نبودن آن عکس، به این فکر کردم که اگر راست باشد که این فرد در حالت مستی باعث مرگ چند نفر شده، چندان هم بیرحمانه نیست اگر مجازاتش در ملاءعام صورت گیرد. باور کنید بلایی که قانون امریکا بر سر این افراد میآورد، به مراتب بدتر و خشنتر از حدود اسلامی است. مثلاً در کشوری که بدون ماشین فلج هستی، تا چهارسال از رانندگی محروم میشوی و یا در کشور اقتصادمحوری که شغل و درآمد حرف اول را میزند، تا آخر عمرت، از داشتن یک شغل با درآمد مناسب بینصیب میمانی! دانستن اینها برای جامعهی ایران نه تنها خالی از لطف نیست، به نظر من حتی ضروری است.
در مورد سایر قوانین جزا هم مثالهای مشابهی وجود دارد. در بیشتر ایالات امریکا، قوانین سختی برای جلوگیری از زنای واضح و بیپرده و تنفروشی وجود دارد. باز هم کارکرد اجتماعی آن میتواند توجیهی برای سرسختی قوانین اسلام در این زمینه باشد. دوستدختر و دوستپسری که در خانهشان با هم ارتباط دارند شامل این قوانین نمیشوند. ولی تبرج و ترویج علنی تنفروشی و مثلاً تبلیغ آن در رسانهها و سایتها، در بیشتر ایالتها جزء جرمهای سنگین است و از این دست مثالها زیاد است.
نوشتهی بعدی و آخرم، راهکارهایی است که به ذهن محدود من میرسد تا شاید ایدهای باشند برای پیریزی و طراحی یک سیستم مبارزه با فساد. انشاءالله که هرچند کم و کوچک، مفید واقع شود…
قسمت آخر
نویسنده: پزشک فارغ التحصیل دانشگاه علوم پزشکی تهران؛ ساکن ایالات متحده امریکا
در سه قسمت قبلی، اینهمه قصه بافتم که بگویم به نظر من، قدم اول در کاهش جرائم اجتماعی در ایران، ترویج این قانون است که همراه داشتن کارتشناسایی و ارائهی آن به مامور قانون اصلیترین وظیفهی شهروندی است. ربطی ندارد که شما سوار اتومبیل هستید یا مثلاً چراغ عابرپیاده را رد میکنید یا آشغال روی زمین و خیابان میریزید، مامور قانون برای همهی این تخطیها، اجازه دارد که شما را بر اساس کارتشناساییتان جریمه و خطای شما را در سیستم ثبت کند.
قدم دوم این است که سیستم یکپارچهای باشد که به جای اعمال خشونت فیزیکی یا بازداشت، این جرائم را در سابقهی هر شهروند ثبت کند. کسی با کسی دعوا ندارد! پیامد ثبتشدن جرائم، قابل بحث و بهانهتراشی و مقاومت نیست. کسی که میوهی نشسته میخورد، اسهال میگیرد: روابط کاملاً علی و معلولی است و همین و بس!
قدم سوم شاید این باشد که برای جرائم اجتماعی، مانند فسادهای اخلاقی و اقتصادی، آبرو بردن را خلاف ایدئولوژی اسلامی ندانیم. هرچند قطعاً اثبات جرم نیازمند طیکردن مسیر خودش است. ولی فراموش نکنیم همانطور که جرائم اجتماعی آسیبی برای همهی افراد جامعه هستند و از این نظر با جرائم فردی متفاوتاند، مجازاتشان هم میتواند و باید متفاوت باشد.
قدم چهارم که من عقلم برایش به جایی قد نداد این است که مکانیسم کنترلیای باید وجود داشتهباشد که با دریافت رشوه و خلاصه دور زدنهای احتمالی مامور قانون مقابله کند. شما هم اگر پیشنهادی دارید، بیایید با استناد به همان سیستم “بارش افکار”، آنرا در حدتوان با بقیه به اشتراک بگذاریم.
و قدمهای بعدی که از حدود سواد من خارج است، تغییر شکل مجازاتهای علنی اسلام، به شکل و شمایل امروزیاش است که اگر ممکن باشد، علمای این حیطه باید در موردش تصمیم بگیرند.
هر چه گفتم، همانطور که از همان ابتدا هم گفتم، حاصل در هم آمیختن همهی مطالعات و دانش و دیدهها و شنیدهها و دغدغهها و غصههایی است که برای “ایران اسلامی” داشته و دارم. هر چند در حال حاضر، قویترین و کاربردیترین سلاحم دعا برای ظهور و یاری منجیای است که همهمان را از سردرگمی نجات خواهد داد: اللهم عجل لولیک الفرج…
ثبت نظر