نویسنده: دندانپزشک، فارغالتحصیل دانشگاههای بوستون و تهران، ساکن ایالت کالیفرنیا
همسایهی آپارتمان کناری ما یه جوون امریکایی هست که تنها، یا به اصطلاحِ ایرانی، مجردی زندگی میکنه. روش زندگیش گاهی آدم رو به فکر فرو میبره که واقعا هدف آدمی از هشتاد سال عمری که از خدا میگیره تو این دنیا چی میتونه باشه؟
بذارید یه خرده از مدل زندگی این فرد براتون بگم که میتونه مشتی نمونهی خرواری از زندگی بخش بزرگی از جوانان غربی باشه؛ ایشون در دو سه مرتبهای که دم در تصادفا باهاش برخورد داشتیم، جوانی سفید پوست و به نظر ۳۵ ساله میرسه. مشخص هست که شاغله چون روزها از خونه بیرون میره و غروب برمیگرده. در معدود دفعاتی که همدیگه رو دیدیم خیلی معقول و مؤدب رفتار میکنه. یه جوری پخته و با حوصله سلام و احوالپرسی میکنه که کمتر در بخشی از جوونهای ایرانی نسل جدید دیده میشه.
و اما الآن که دارم این مطلب رو مینویسم ساعت ۱۱ و ۴۰ دقیقهی شب شنبه هست یعنی دقیقا شروع تعطیلات آخر هفتهی ما. از آپارتمان ایشون صدای نسبتاً بلند آهنگهای راک و گهگداری سروصدا و لرزشهای دیوار و پنجرهها ناشی از بازی ایکس باکس میاد. از صدای آدمهایی که مشغول گفتگو و گاهی قهقهههای بلند هستند میشه حدس زد که تعدادی حدوداً ۱۰-۱۵ نفر مهمون هستن که هر چند دقیقه یکبار هم به تعدادشون اضافه میشه.
از بو و برنگ غذا، مثل اون چیزی که در بیشتر مهمانیهای ما ایرانیها یافت میشه خبری نیست اما میشه حدس زد که مهمونها با آبجو و یا یه جور نوشیدنی الکلی پذیرایی میشن، مصرف دخانیاتی مثل سیگار و یا ماریجوانا هم که کم کم داره تو پارتیهای اینجا معمول میشه.
خودتون میتونید حدس بزنید که رنج سنی و جنسیت مهمانها در چه حیطهای میگنجه. و ناگفته پیداست که آخر اینجور شبنشینیهای مستانهای به چه جور روابطی ختم میشه. تمام طول هفتههای این فرد به کار و مشغولیت شغلی سخت میگذره و در عوض تقریباً تمام آخر هفتههاش به پارتیهایی مثل نمونهی امشب. به عبارت دیگه ایشون از دوشنبه تا جمعه برای ما حکم یه همسایهی نمونه رو داره ولی امان از شنبه و یکشنبههایی که باید با این همسایهی پر سروصدای مزاحم بگذرونیم.
من و همسرم در طی سالهایی که در این کشور اقامت داشتیم بارها در مورد یه جور تناقض زندگی غربی با هم حرف زدیم و همیشه هم به مثالهای ملموسی در این مورد رسیدیم. در واقع زندگی بیشتر آدمهای مغرب زمین به دو قسمت تقسیم میشه که آدمها در هر کدوم از این دو قسمت ۱۸۰ درجه با خودشون در بخش دیگه از زندگی متفاوت هستن. اینقدر که شما به عنوان مشاهدهگر گاهی به چشمان خودتون هم شک میکنید که آیا این همون آدم قبلی هست؟!
ما بارها دو شخصیتی بودن یا حداقل زندگی دوگانهی بسیاری از امریکاییها رو از نزدیک دیدیم. قسمت اول، زندگی کاری هست که از صبح دوشنبه شروع میشه و تا عصر جمعه ادامه داره. قسمت دوم، زندگی شخصی هست که در طول تعطیلات آخر هفته نمود پیدا میکنه. در قسمت اول شما یک فرد منظم و مرتب میبینید با سر و وضعی شیک و اتوکشیده که حتماً هر روز به موقع سر کارش حاضر میشه. وظایفش رو به نحو احسن انجام میده. در برخورد با همکاران بسیار خوشمشرب و اهل معاشرت هست. مدام سعی در پیشرفت کاریش داره و هر روز و هر لحظه به این فکر میکنه که چطور میتونم کارم رو به نحوی ارتقاء بدم تا پول بیشتری دربیارم و رئیسم از من راضی باشه.
اما و اما در قسمت دوم از زندگی، همون آدم یههو تبدیل میشه به یه فرد بیخیال و خوشگذرون که بیشتر وقتش رو یا توی پارتیهای خونگی میگذرونه یا توی دیسکوهای شبانه. روزا از فرط خستگی ناشی از بیداری شب قبلش تا لنگ ظهر میخوابه و نزدیکهای ظهر بیدار میشه و صبحانه و ناهارشو به هم میچسبونه و یه برانچ* مفصل میخوره تا شب که برای شامِ بیرون با گروه دیگهای از دوستاش قرار بذاره. این وسط احتمالاً یه دستی هم به سر و وضع بههم ریختهی خونهش میکشه و ظرفهای تلنبار شدهی یک هفتهی گذشتهش رو تو ماشین شستشو میچینه. البته توقع نداشته باشید که آخر سر یه خونهی تمیز و ترگل ورگل تحویل بگیرید چون اصولاً این خارجیها نگاهشون نسبت به نظم و تمیزی به شدت متفاوت هست از نگاه ایرانی-جماعت به این مقوله.
از یکشنبه شب اما دوباره زندگی به قسمت جدی و کاری وارد میشه و همه چیز رنگ و بوی دیسیپلین به خودش میگیره. حالا چی و دقیقاً چه عاملی آدمها رو اینجور روبات مانند بار میاره دقیقا همون سبک زندگی بر پایهی نظام اقتصاد سرمایهداری هست. اینکه تمام عمرت رو کار کنی تا پولی رو که در میاری خرج خوشگذرونیهای شخصی خودت و مسافرتهای سالی یکبارت بکنی. نگران آینده نباشی و فقط به حال زندگیت فکر کنی و اینکه چطور میتونی از حال حاضرت ببشترین لذت رو ببری و به خودت و جسم خودت و روان خودت حال خوب بدی (جهانبینی انسان محور).
خب این وسط هم هستن انسانهای بسیاری که به جای خوشگذرونیها و هوسرانیهای شهوتپرستانهی غربی، ترجیح دادن تشکیل خانواده بِدن و نتیجتاً در قسمت دوم زندگی یعنی زندگی آخر هفته از جوونهای بیخیال مذکور متفاوت میشن چون آخر هفتههاشون در کنار همسر و بچههاشون میگذره. قاعدتاً اینجور زندگی نظم خاص خودش رو میطلبه تا امور بچهها دقیق و درست پیش بره و صد البته همه و یا بخش عمدهای از تفریحات و سرگرمیها هم مناسب برای همهی اعضای خانواده هست. تفریحاتی که از درست کردن پیتزای خونگی با کودکان تا رفتن به موزه و طبیعتگردی متغیر میشه.
و اما اینجاست که قدر و منزلت اسلام عزیزمون به چشم میاد. و من با خودم میگم بیخود نیست که بزرگان گفتن دین ما یک پکیج کامل و جامع از آنچه که یک انسان در تمام مراحل زندگیش نیاز داره رو ارائه میده. دینی که برای هدف بخشیدن به این ۷۰-۸۰ سال عمر دنیا، زندگیِ خانواده-محور و بر پایهی معنویت پیشنهاد میکنه. این یعنی من اگر کار میکنم و درآمدی کسب میکنم برای حفظ و اعتلای زندگی خانوادهام باشه چون رضایت خالقم در اینه. هر نوع لذتی که میخوام تجربه بکنم اول با میزان رضایت الله و احکام دقیق دینم اون رو بسنجم. به جز وابستگان سببی و نسبی خودم، به سایر افراد اجتماعم هم فکر کنم و بالاخره اینکه چطور میتونم خودم و جامعهام رو برای پذیرش ظهور منجی آخرالزمان (عج) آماده کنم.
حالا این وسط ما باید با قشر وسیعی از هم نسلهای هموطنمون که بدون شناخت و آگاهی کافی فقط به دنبال کپیبرداری از طرز زندگی غربی هستند، چه کنیم؟
* توضیحات:
Brunch: Breakfast + lunch
ثبت نظر