قسمت اول
تقریباً هر محلهای در شهرهای مختلف انگلستان کتابخونهی مخصوص خودش رو داره. این کتابخونهها صرفاً «کتابخانه» نیستن بلکه بسیار فعال بوده و در واقع مرکز همگرایی اون محله برای انواع فعالیتها هستن. بر خلاف کتابخونههای ما در ایران که باید توش سکوت محض برقرار باشه، اینا یه «سالن مطالعه» دارن که چندان بزرگ هم نیست (بیشتر از ۹-۱۰ نفر توی سالن مطالعهی کتابخونهی محلهی ما جا نمیشن)، و در بقیهی جاهای کتابخونه میتونی به اندازهی معقول راحت صحبت کنی.
نقشی که کتابخونهها در اینجا دارن، نقش یه مرکز فرهنگی کامل ولی جمع و جوره. علاوه بر کتاب، انواع لوازم رسانهای دیگه هم توش پیدا میشه، از سیدیها و دیویدیهای آموزشی گرفته تا بانک فیلم و صوت، برای هر سنی. کتابخونهی محله مکان برگزاری کلاسهای مختلف رایگان در طی سال هست و گاهی هم انواع خدمات مشاورهای به ساکنین محله ارائه میده. بخش کودکان کتابخونه از تنوع بسیار خوبی برخوردار هست. هر هفته برای گرفتن کتابهای جدید به همراه پسرم به کتابخونه میریم و هفت هشت تا کتاب برای مطالعه انتخاب میکنیم.
برنامهی فعالیتهای همهی کتابخونههای شهر تا دو ماه آینده مشخص هست و بر این اساس بروشورهایی هم داخل کتابخونه هستن که برنامههای کتابخونهها رو معرفی و نحوهی شرکت در اونا رو توضیح میدن. کارت عضویتی که از کتابخونهی محل دریافت میشه قابل استفاده در همهی کتابخونههای منچستر هست و شما به هر کتابخونهای در سطح شهر که بخواید میتونید مراجعه کرده و از خدمات اونا با در دست داشتن همون یه کارت استفاده کنید. شاید مدل ایرانی این کتابخونهها چیزی شبیه «سرای محله»هایی باشه که در زمان شهرداری آقای قالیباف در تهران اجرا شد. اما توی انگلیس، این کتابخونهها مختص پایتخت نیستن و در تمام شهرهای کوچک و بزرگ وجود دارن.
گر چه امروزه مدیریت کتابخونهها به عهدهی شهرداری هست و بخشی از عوارض سنگین سالانهای که شهرداری از ساکنین محل میگیره، صرف مدیریت کتابخونهها میشه (از ما سالی ۱۱۰۰ پوند مالیات میگیرن!)، مردم هم در گردوندن اون نقش دارن؛ چه از لحاظ شرکت در جلسات و چه از لحاظ پیشنهاد برگزاری برنامهها. گاهی هم خیّرین بنای ساخت یه کتابخونه رو تقبل کردن.
کتابخونهای که ما ازش استفاده میکنیم (Didsbury Library) رو یه سرمایهدار و کارخونهدار خیّر اسکاتلندی به نام Andrew Carnegie (اندرو کارنِیگی – که اهالی محل کارنِگی خطابش میکنن) حدود ۱۰۰ سال پیش ساخته و به مردم وقف کرده. {لینک تصویر کتابخونه در پیوست} سازندهگان کتابخونهها معمولاً هِروهای (قهرمانان) محله و مدارس اون محل حساب میشن؛ مثلاً اسم گروه فعالیتهای کلاسی فرزندم «کارنِگی» هست. به این ترتیب آموزههای مربوط به این روحیه رو به بچهها هم منتقل میکنن.
قسمت دوم
یه کار جالب دیگهای که توی کتابخونههای محلی انگلستان انجام میشه، اجازهی برگزاری فعالیتهای رایگان برای برخی سازمانها یا شرکتها یا تولیدکنندگان با هزینههای خود اوناست. اونا باید شهرداری رو متقاعد کنن که با ارائهی این خدمات رایگان در این کتابخونهی محلی، دارن به نوعی به افزایش سطح دانش یا مهارت ساکنین محله کمک میکنن یا یه موقعیت تفریحی در راستای برنامههای کتابخونه برای ساکنین محل فراهم میکنن. شرکتها یا موسسات باید برنامهای که ارائه میدن رو اجرا کنن، تبلیغاتش رو انجام بدن، هزینههای اونو به عهده بگیرن و نیروی انسانی کافی و وافی در اون ساعات در کتابخونه مستقر کنن.
در مقابل، شهرداری هم برنامهی اونا رو توی لیست برنامههای شهری قرار میده و کارمندان کتابخونه هم موظف هستن راهنماییهای لازم رو انجام بدن و به فراهم کردن شرایط برگزاری جلسه کمک کنن. جالب اینجاست که من تا حالا ندیدم بین کتابخونه و اون شرکتهای مهمان اختلافی پیش بیاد یا اگه اختلافی بوده ساکنین محله متوجه بشن. برنامه بسیار روان و شیک و مجلسی اجرا میشه تا این حد که عموم شرکتکنندهگان اونو بخشی از برنامههای خودِ شهرداری در کتابخونه تلقی میکنن.
خب اگه الان بخوام منصفانه سردمدار استفاده از این فرصت رو در کتابخونههای منچستر معرفی کنم، باید به شرکت لِگو (Lego) اشاره کنم. توی کتابخونهی محلهی ما و اکثر کتابخونههای شهر هر دو هفته یک بار در روزهای شنبه (و در معدودی از کتابخونهها در روزهای دوشنبه و پنجشنبه) برنامهی Lego Club for Children به مدت دو ساعت برقرار هست. شرکت لگو توی جعبههای با اندازههای مختلف، همهی لگوهای ابتدایی خودش رو در اختیار بچهها برای بازی با اونا فراهم میکنه و بزرگترها هم البته میتونن به بچهها کمک کنن. طبعاً لگو اون بستههای خاص و موضوعی خودش رو اینجا نمیآره ولی تمام قطعاتی که کودکان میتونن باهاش خونهسازی یا محوطهسازی کنن یا پلی، ماشینی، هواپیمایی، قایقی، چیزی درست کنن به وفور وجود داره. از انواع آجرکها در اندازهها، رنگها و شکلهای مختلف (کامل، پخ، گوشه، طاقچه و …)، صفحات، دربها و پنجرهها، چراغها و لوازم تزئینی مختلف مثل بوتهها و وسایل منزل که زیرشون جای میخچهی لگو دارن برای اینکه بشینن روی قطعات دیگه گرفته تا انواع چرخ و محور.
یه سری الگوهایی رو هم خود لگو در کنار این وسایل گذاشته که بچهها اگه ذهنیتی برای ساخت چیزی ندارن، تصاویرِ روی اون الگوها رو دنبال کنن و بسازن. قطعات مورد نیاز این الگوها، به همون شکل و رنگ و اندازه که توی الگو هست، حتماً توی اون جعبهها پیدا میشه. یکی دو جعبه از لگوها درشتتر هستن و با میخچههای بزرگتر، که الگوهای اونا هم جزئیات کمتری دارن و مناسب کودکان زیر چهار سال هستن. بقیهی جعبهها هم لگوهای با اندازهی معمول و متداول دارن.
طبیعتاً لگو با این کار مقاصد تجاری و تبلیغاتی خودش رو دنبال میکنه ولی هستن افراد بسیاری که توان خرید محصولات گرونقیمت لگو رو ندارن و این فرصت رو جهت بازی با وسایل لگو غنیمت میدونن. شاید لگو یه همچین هدفی، که باعث کاهش اختلاف طبقاتی فرهنگی در جامعه میشه رو هم در کنار سایر اهداف خودش داشته باشه و همین باعث گستردگی پذیرش حضور لگو در همهی کتابخونههای شهر توسط شهرداری باشه.
ثبت نظر