نویسنده: دانشآموختهی استنفورد، ساکن کلفرنیا
بچه که بودم خیلی گیم بازی میکردم. همیشه از گیمهایی که جونشون محدود بود استرس خاصی بهم وارد میشد. عشقمون این بود که رمز بازیها رو گیر بیاریم و جونمون بینهایت بشه. احساس خوبی میداد اینجوری بازی کردن. باختی نبود. ولی خوب همیشه ته ذهنم هم بود که زندگی واقعی بیشتر شبیه اون مدل جون محدود هست و تفنگها همیشه تیر بینهایت ندارند.
چند وقت پیش که برای کاری با یک وکیل کار میکردم ناخودآگاه یاد این داستان بچگیهایم افتادم. هزینهی وکیل در امریکا سرسامآور است. در حدود ساعتی ۲۰۰ دلار به بالا. برایم کاملاً این داستان تداعی شد که در امریکا هزینهها واقعی است. هزینهی وکیل، بنزین، زندگی، اجاره، سوبسید و امثالهم. شاید برای همین است که مردم واقعگراتر هستند و مسائل به طرز بهتری از یک زندگی سوبسیدی و اینکه هیچ چیز قیمتش واقعی نیست حل میشود. مثلاً پروندههای قضایی در ایران سالها تلنبار شدهاند ولی خوب اینجا چون پولی است کارها سریع جلو میرود.
البته من درک میکنم که هر مدل مزایا و معایبی دارد. ولی به هر حال هر چند در اینجا هزینهها کمرشکن است ولی به اصطلاح بازی، بازیِ بزرگان است. نه یک گیم با جون بینهایت که هر چند باری هم که بازی کردیم باخت ندارد و از جیب جامعه هزینه میکنیم برای شکست نخوردنهایمان.
ثبت نظر