نویسنده: پزشک فارغالتحصیل دانشگاه علومپزشکی تهران، ساکن امریکا
از اولین ویژگیهای امریکا که تو همون روزهای اول توجهم رو جلب کرد، تنوع بود. از تنوع آدمها بگیر تا نوع پوشش و خوراکی و … .
عاقا ما همان روزهای اول رفتیم سیبزمینی بخریم، پنجاه نوع سیبزمینی بود: زرد، قرمز، قهوهای، شیرین، ریز، گنده… پنیر که دیگه واویلا: از پنیر کپکزدهی بستهبندی گرفته تا پنیرهایی که شبیه ماستگندیده بودن! باور کنین دونههای کپک عین کنجد پاشیده رو پنیر؛ جالبه بعدها از دوستای آذریام شنیدم که شبیه این پنیرکپکیها توی ارومیه و آذربایجان هم درست میشه توسط محلیها. کره دارن بانمک و شووور، کره دارن بینمک… خلاصه که بسیار ذهنهای بازی دارن برای پذیرش و امتحانکردن چیزهای جدید.
ولی برای من، این تنوع همیشه جزء سختترین قسمتهای خریدکردن بوده. حساب کنید مغازههاشون هم که بقالی و سوپرمارکت نیست. کلا بقالی سرکوچه ندارن معمولا. مغازههاشون همه مغازههای زنجیرهای مثل شهروند و هایپرمارکتهای ماست ولی گاهی چندینبرابر. اینه که میری ماکارونی بخری، یهو میبینی کالسکهی بچه و جوراب و تلویزیون خریدی اومدی خونه ولی ماکارونی یادت رفته
تازه اگه یادت مونده باشه هم، میری میبینی ماکارونی گرد و صاف هست، با سبوس و بیسبوس هست، با گندم و بدون گندم هست، نازک و ضخیم هست… از هرکدوم هم هفتصدتا برند مختلف هست! سردرد میگیری تا انتخاب کنی چی برداری، آخرشم شک نکن ربگوجهش یادت میره! نگم براتون که ربگوجه هست، کمپوت گوجه هست، گوجهی اسلایسشدهی تو شیشه هست. ترشی گوجه هست… یعنی اگر این قوطی رو انتخاب کنی ولی بغلیشو از تو قفسه برداری یهو میبینی اونی که برداشتی پورهی گوجهست و رب نیست !
این همه گفتم که بگم دیروز بابایی گفت دخترکم را نگه میدارد تا من تنها بروم خرید برای مهمونی صبحونهی امروز. منم بعد از پنجماه، تنهایی رفتم خرید خوشخوشان. ولی خب دلم هی پیش دخترک و باباییش بود و دل تو دلم نبود که چی میشه. بگذریم که بیشتر از دو ساعت برای خودم گشتم و خرید کردم ، ولی باااور کنین اینجوری نبود که استرس نداشتهباشم . خواستم آبپرتقال بردارم، بازم شونصدتا انتخاب پیشروم بود. حوصله نداشتم بالاپایین کنم. یکی رو برداشتم و اومدم.
حالا که مهمونی تموم شده، نشستم یه لیوان آبپرتقال ریختم برای خودم و میبینم مزه پودر پرتقال میده!!! یه پودرهایی بود زمان بچگی ما دههشصتیها، اسمش تنگ بود! میریختی تو آب رنگش میشد نارنجی فسفری! یه مزهای میداد که بیشتر شبیه اسانس پرتقال صابونمایعها بود تا آبپرتقال ! حالا این آبپرتقالی که من خریدم هم همین بود. البته من مزهشو نوستالژیکطور دوست دارمآ… ولی اونی که من دوست دارم آبپرتقال نیست قطعا !
رفتم روشو خوندم دیدم نوشته کمتر از یکدرصد آبپرتقال داره!!! تو این مایهها که بهخدا ناراحت میشم اگر فکر کنین بهتون آب پرتقال فروختیم!
خلاصه اینم از ماجراهای شیرین ما و تنوعهای اینسر دنیا که جناب سعدی شیرینسخن در این باب و اینجور کلاهها که سر همهی تازه مهاجرها میرود میفرمان:
چندین که برشمردم، از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم، الا یک از هزاران
پینوشت انتهایی هم اینکه یعنی بدتر از این نمیشد شعر به این قشنگی رو حیفومیل کرد
ثبت نظر