چای از اون مقولات حساس در فرهنگ ماست. کمی سرد شدنش مساویست با از دهن افتادن. چیزی که از بچگی با آن بزرگ شدهایم و مثل کتیبههای تخت جمشید در ذهنمان حک شده است.
حالا در این سوی دنیا…اولین باری که با iced tea مواجه میشوم، اینقدر مزهاش حالبههمزن است که میخواهم همان قلپ اول را بپاشم و حالا یک حرکت به جلو در زمانِ ده ساله… باورم نمیشود که اعتیاد به Thai iced tea دارد من را در دوران کرونا از پا در میآورد! هر چند که هنوز هم حالم از iced tea های لیپتون به هم میخورد.
آخرین باری که Thai iced tea خورده بودیم پارسال بود. سر راه عبور از سکرمنتو. یک روز بارانی. از همان روزهایی که آسمان تصمیم میگیرد مثل شلنگ ببارد. بدون توقف. برای ناهار به یک رستوران زنجیرهای حلال رفتیم. در لحظهی ورود، تابلوی حلال رستوران بغلی جلوی چشممان را گرفت. رستوران تایلندی با پلوهای کتهای در یک هوای خیس… بیشتر از همبرگر میچسبید.
چند روزی بود که شدیداً حس و بوی کافئین از سرم نمیافتاد. از همان حسهایی که یادش میافتد پارسال در چنین موقعی چه گذشته است… ولی در این دوران کرونایی که نمیشود تا سکرمنتو رفت… پس یک راه میماند: درست کردن در خانه.
بچهها خوابیدهاند. خستگی بعد از افطار کمکم دارد میرود. خانومی بستهی چای را باز میکند. بویش چنان مستکننده است که عقل از سرم میپرد. وقتی چای تایلندی درست میشود با نی مزهای میکنم. خاطرات بچگیام جلوی چشمم میآید. عمویم میگفت چای فقط داغ و تازهدم. ولی من دیگر مست این چای شدهام. یخ و خنک. خستگی روز را از اعماق وجودم محو میکند.
در ذهنم به عمویم اعتراف میکنم: عمو من مورد تهاجم فرهنگی قرار گرفته ام…
ثبت نظر