یا مفهوم پر سروصدایی با عنوان “Discrimination”
نویسنده: دندانپزشک، فارغالتحصیل دانشگاههای بوستون و تهران، ساکن ایالت کلفرنیا
تبعیض یا تمایز قائل شدن از هر نوعش موضوعیست که همیشه و تقریبا هر روز بحثی ازش در رسانههای اینجا مطرح میشه. یه روز خوراک رسانهها میشه مدیری که در استخدامهاش نوع جنسیت براش موثر بوده (sexism یا برتری جنسیتی) و ترجیح داده مردان بیشتری رو استخدام کنه و یا حقوق بیشتری به کارمندهای مرد بده. روز دیگه موضوع تفاوتهای نژادی یا racism مطرح میشه و مثلا کارگری که در دادگاه ادعا کرده کارفرماش اخراجش کرده فقط به دلیل نژاد یا ethnicity متفاوتش.
اما حتما شما هم زیاد شنیدید که میگن در غرب تبعیض نژادی و جنسیتی و غیره وجود نداره. اینجور حرفا رو مخصوصا اون قشری از جامعه بیشتر بیان میکنن که اتفاقا حتی یک روز هم در این سوی آبها زندگی نکردن. همینجا لازمه تاکید کنم که سفر به خارج از کشور با زندگی و اقامت کردن در خارج تفاوتش از زمین تا آسمونه در باب نوع تجربیات و مواجهاتی که دارین. پس لطفا بعضیها نیان بگن ما از تعداد روزهایی که تو اونجا زندگی کردی بیشتر سفر کردیم و از این حرفا. یک توریست برای مدتی کوتاه از کشوری دیدن میکنه، احتمالا در هتل یا به عنوان مهمان در منزل دوست و آشنا اقامت داره، و در طی اقامتش از دیدنیترین و پرجاذبهترین نقاط کشور مقصد دیدن میکنه. پس اصولا تجربهی چندانی از دنیای واقعی اون کشور مثل خرید یا اجارهی منزل، رفتوآمد در مناطق محروم و یا کمتر مورد رسیدگیِ شهرداری، و سروکلهزدن با امور اداری و بانک و کاریابی و غیره نداره.
بذارید از اینجا به بعد براتون چند تا تجربهی شخصی در مواجهه با تبعیض در جامعهی غرب تعریف کنم؛
تجربهی اول:
سوار تاکسی شدم و طبق معمول راننده از اقلیت رنگینپوستان و مهاجر بود. وقتی ظاهر منو دید، انگار که من دردهای مهاجرت رو بهش یادآوری کرده باشم، شروع کرد با زبون دست و پا شکسته از تجربیات بد خودش و خانوادهش در امریکا گفت که همه به خاطر خارجی و رنگین پوست بودنشون بود. گفت که خیلی از موقعیتهای شغلی رو خودش و همسرش از دست دادن چون سفیدپوست نیستن. آخر سفر قبل از پیاده شدنم سرشو به عقب برگردوند و با صدای آهسته گفت:
They claim there is not a racism in this country, but I’d say there is. They don’t like black people. They don’t like foreigners.
(تو ماشین که به جز من و خودش کس دیگهای نبود پس چرا می ترسید کسی صداشو بشنوه ؟! موندم در تعجبِ این حجم از آزادی بیان در این کشور!)
تجربهی دوم:
زمان دانشجوییم یه بار با استاد راهنمای کلینیکم (که آقایی سفیدپوست و امریکایی بود) جلسهی مرور کیسهای بیمارانم رو داشتم. با هم نشسته بودیم پشت کامپیوتر و داشتیم رادیوگرافیهای بیمارا رو نگاه و در موردشون بحث میکردیم. وسط صحبتهامون استادم بهم گفت که در مورد موضوع خاصی از یکی از بیمارا میتونم با “پسر سیاه پوستی” که طبقهی بالا دفتر داره هم مشورت کنم. یه دفعه استاد رنگینپوستی که پشت میز کناری نشسته بود با حالتی پرخاشگرانه و به شدت عصبی برگشت رو به استاد من و گفت:
Excuse me??! Did you say “Black”? We are not “Black”!!
استاد من که متوجه میزان حساسیت همکار خانمش شده بود، در حالیکه سعی میکرد احساس تحقیر شدنش در حضور منِ دانشجو رو پنهان بکنه از همکارش دلجویی کنه، با سیاست و زرنگی ازش پرسید “اوه راست میگی. به نظرت چه کلمهی جایگزینی میتونیم به جای این لغت (سیاه) استفاده کنیم؟ چطوره مثلا بگیم افریکن-امریکن؟ تو به من آموزش بده چه کلمهای استفاده کنم؟”
بماند که خانومه روشو برگردوند و با حالت قهر جواب استاد منو نداد. منم که دیگه خودتون تصور کنید این وسط دقیقا باید چه واکنشی نشون میدادم. اما واقعا چرا با گذشت بیش از پنجاه سال از انقلاب مارتین لوترکینگ برای برابری نژادی در امریکا هنوز هم رنگینپوستان امریکایی باید برای حقوق خودشون نگران باشن و یک رنگینپوست در مقام دفاع از همنژاد خودش بربیاد؟
تجربهی سوم:
توی فرودگاه که مسافرا از دستگاه اکسری رد میشن، من به خاطر اینکه حجاب دارم باید حتما جداگانه مورد بازرسی اضافه قرار بگیرم. حالا باز جای شکرش باقیه که اینقدر فهمیدن که بازرس خانوم بیارن اینجور وقتا. اما همیشه برای من سوال هست که مگه اون دستگاه اکسری قرار نیست همهی اشیای با دنسیتهی بالا رو نشون بده روی مانیتور؟ پس من اگه چیزی زیر روسریم مخفی کرده باشم اون دستگاه تشخیص میده. متاسفانه چندی پیش در فضای مجازی خبر دختری مسلمان پیچید که با وجود متولد امریکا و دانشجوی دانشگاه معروف هاروارد بودن اما هر بار که سفر پروازی داره مورد بازرسیهای ویژه قرار میگیره.
اسفبارتر اینکه در آخرین سفرش مجبور به آشکار کردن بخشهای خصوصی بدنش در مقابل بازرسان شده (البته داستان بسیار غمانگیزتر و منزجرکنندهتر از این هست اما به دلیل رعایت شئونات به بیان همین بخش اکتفا میکنم). دخترک وقتی خواسته از اینکار امتناع کنه توسط مامورهای فرودگاه تهدید شده که اونها به نیروهای نظامی مستقر در فرودگاه اطلاع میدن تا به دلیل وجود یک تهدید امنیتی علیه اون دختر بیدفاع وارد عمل بشن!!
تجربهی چهارم:
حداقل در دنیای پزشکی که ماها مشغول هستیم این مورد بارها و بارها از گوشه و کنار به گوشمون رسیده که در اعطای پذیرش به دانشجویان تخصصی، اولویت به سفیدپوستان داده میشه و مشخصا منظور از سفیدپوست نژاد سفید با موهای روشن هست. این یعنی بسیاری از پروگرمهای رزیدنتی امریکا ترجیح میدن در هر ورودی، از دانشجوهاشون حتما حداقل نصف ظرفیت از این نژاد وجود داشته باشن و بعد باقی ظرفیت ورودی با سایر نژادها مثل افریقایی، هندی، آسیایی، و مدیترانهای پر میشه. در این مورد به هیچ وجه محل تولد و ملیت افراد مهم نیست یعنی مثلا در رقابت بین دو امریکایی یکی از نژاد سفید و دیگری از نژاد خاورمیانه، قطعا نژاد سفید شانس بیشتری برای پذیرش داره. همین چند هفتهی پیش بود که پروگرم دایرکتور یا به اصطلاح استاد مسئول پذیرش در طی گفتگویی خصوصی با همسر من به این موضوع اذعان کرده بود که اگر در چهار نفر ورودیهای فوق تخصص هر دوره دو نفر white وجود نداشته باشه ایشون توسط مقامات بیمارستان مورد سوال قرار میگیره.
نتیجهگیری:
غرض از این نوشتار این نیست که یک تصویر تماما سیاه از این جوامع ارائه بدم بلکه هدفم بیان نمونههایی از تبعیض هست که شخصا باهاشون مواجه شدم طی سالها. مهاجرینی که عمری اینجا زندگی کردن و هنوز روی هویت کشور مادری خودشون تعصب دارن و به اصطلاح Americanised نشدن، در جواب سوال شما در مورد وجود تبعیض در این جامعه خواهند گفت که شما از در و دیوار این مملکت شعار مبارزه با تبعیض و تساوی حقوق رو میشنوید و انصافا اقدامات خوبی هم در این موارد شده اما به دلیل ذات نظام سرمایهداری یا کپیتالیستی همیشه نوعی از تبعیض زیرپوستی همهجا در جریانه و البته غیرقابل اجتناب هم هست.
نکتهی مهمی که نباید مورد غفلت قرار بگیره اینه که در مسیر مبارزه با تبعیض جنسیتی در غرب انحرافاتی مثل بحث حقوق همجنسبازان هم وجود داره و البته اینقدر تاثیرگذار هست که یکی از عوامل پیروزی رئیس جمهوری همچون اوباما هم باشه. یکی دیگه از انحرافات جریان مبارزه با تبعیض موضوع استفادهی ابزاری از زنان هست در حالیکه شعار تساوی حقوق زن و مردشون گوش فلک رو کر کرده. مثلا لباس رسمی خانمها در یک مهمانی شب حتما باز هست و عملا اقایون کاملا پوشیده ولی خانمها نیمه برهنه در مراسم حاضر میشن. در واقع اگه خانمی برای همچین مراسمی لباسی پوشیده انتخاب بکنه مورد توجه نگاههای متعجب سایرین قرار میگیره.
نکتهی آخر اینکه با وجود همهی تناقضاتی که ذکر شد اما نمیشه موفقیت جامعهی صدها ملیتی امریکا در ایجاد یک همزیستی نسبتا سالم رو انکار کرد. کشوری که از همه جای کرهی زمین مهاجر میپذیره ولی با پایبندی بسیار بالا به قوانین تونسته جلوی هرج ومرج رو بگیره، چون تنها معیار تعیین کننده “قانون” هست و تلاش برای پایبندی به قوانین به یک جریان همهگیر بین مردم تبدیل شده.
پینوشت اول:
صادقانه بگم تا قبل از مهاجرت و چشیدن طعم غربت درک چندانی از شرایط افغانستانیهای کشورمون نداشتم. گاهی دلم میسوخت از دیدن بدرفتاری کارفرماها باهاشون ولی تازه اینجا متوجه شدم اگه مردم کشوری نسبت به توی خارجی خوش برخورد یا welcoming نباشن چقدر حس دوری و دلتنگی برات سختتر میشه. تازه اینجا که وضع ماها خیلی بهتره چون به خصوص در ایالتهای غیر متعصب یا شاید با اکثریت دموکرات مردم به شدت نسبت به خارجیها مهربونتر هستن و تازه واردها کمتر حس خجالت یا شرمندگی دارن مثلا به خاطر ندونستن زبان. در ایران اما افغانستانیها با مشکلاتی به مراتب بزرگتر مثل موانع قانونی کار یا ازدواج مواجه هستن. جا داره حداقل ما مردم بیشتر روی فرهنگ مبارزه با خود برتر پنداریمون تمرین کنیم و از مراجع قانونی مطالبه کنیم برای حل معضلات حقوقی این مهاجرین عزیز.
پینوشت دوم:
چقدر پیامبر ما، که رحمت خدا بر او و خاندانش باد، در ابتدای رسالتشون خون دل خوردن تا به اعراب دورهی جاهلیت بفهمونن که نژاد و خون و اصالت و رنگ پوست هیچ نوع برتری به انسانها نمیده و تنها معیار خداوند برای تمایز آدمها “تقوا”ست… همهی اینا برای این بود که خدا همچین زمانی رو میدید که هر از گاهی یه عده از گوشه و کنار عالم مدعی برتری نژادی میشن و به خاطرش جنگ و کشتار راه میندازن.
ولی ماها که تعالیم و رفتارهای عملی چنین پیامبر و چنین امامانی رو دیدیم مکلف هستیم که هوشیارتر باشیم. وقتی دشمن میخواد بهره ببره با القای انواع و اقسام تفرقهها بین مسلمانان، بین شیعه و سنی، بین فارس با عرب، یا با کرد و ترک و لر. ایام پیادهروی اربعین بهترین فرصت هست برای ایجاد همبستگی بین قومیتهای ایرانی و بین شیعیان ایرانی و عراقی و افغانستانی و…
ثبت نظر