اسمش اکرم بود. کارگر خیاط خونهی مد روز. یه روز فال گوش وایمیسته و مکالمهی شهرزاد و فرهاد رو در خیاط خونه ✂️ میشنوه که میگن فرار کنیم و بریم در یک شهر دور ازدواج کنیم ❤️
شهرزاد و فرهاد، عشاق قدیمی، در داستانی پر ماجرا. بزرگ آقای دیوانسالار، دیکتاتور و مفسد اعظم، شهرزاد رو میخواد مجبور کنه زنِ دامادش بشه! برا دخترش هوو میاره چون شیرین بچهدار نمیشده
شهرزاد زیر بار نمیره و با فرهاد فرار میکنه اما با خبرچینی اکرم برای بزرگ آقا شهرزاد و فرهاد لو میرن و وسط راه یه عده اراذل و الوات ، میریزن سر فرهاد لت و پارش میکنن و شهرزاد رو برمیدارن میبرن پیش بزرگ آقا. در نهایت شهرزاد مجبور میشه به همسری قباد تن بده ♀️
بعد از دیدن خلاصهی فصل اول سریال زیبای شهرزاد، تکه داستان بالا رو نوشتم که ماجرای اکرم، یه جرثومهی راپورتچی رو ببینید. به طمع پول و مقام، یه زوج عاشقپیشه رو از هم جدا کرد و رفت در دم و دستگاه بزرگ آقا به نان و نوایی دنیوی رسید
شرافتش از همون اول با راپورت دادن و آدم فروشی لکهدار شد. اما اونجایی به ادنی درجهی دنائت و پستی رسید که مجبور شد قتل ململ (سرخدمتکار) توسط شیرین (دختر بزرگ آقا) رو در یک شب تاریک ببینه و خفه خون بگیره نوچهی بزرگ آقا رفت ململِ بیچاره رو در زمین پشتی دفن کرد و اکرم از دور داشت دید میزد و به پهنای بخت سیاهش اشک تمساح میریخت
با خودسریها و ظلمهای بزرگ آقای دژخیم، شهرزاد و فرهاد و قباد سیاهبخت شدن، خود دیوانسالار به قتل رسید و آیندهی اکرم، یکی از مسببین ماجرا نامعلومه. حالا در فصل دوم ببینیم نویسنده چه آشی برای ادامهی داستان پخته
الغرض، شباهت عجیبی بین این داستان و ماجرای بعضی ایرانیهای امریکانشین که اخیراً بحثشون مطرح شد وجود داره
در ایران کم نمیشنویم فلان مشکل اخلاقی و رفتاری و فرهنگی رو به حکومت نسبت میدن میگن حکومت جامعه رو دوپاره کرده، مردم ما با هم خوبن و هیچ مشکلی ندارن. اما وقتی همین ایرانیها رو در جایی مثل امریکا میبینید و مشکلات بینشون رو به عینه لمس کنید ، میفهمید که مشکل ریشهدارتر از این حرفاست و آب افرادی که دید سیاسی نزدیکی دارن هم در یک جوی نمیره
یه اقلیت ۵۰ نفری ایرانی نمیتونن با هم تا کنن ، انواع و اقسام مشکلات شخصی و اخلاقی و سیاسی و مذهبی و خانوادگی بینشون پیش میاد خیلی از جمعهایی که تشکیل میشه و مدتی سرپا میمونه هم پر از آتش زیر خاکستر هست که تنها به یک جرقه نیاز دارن تا شعلهور بشن مثلاً در یک جلسهی قرآن که برای بقا و تداوم، افرادش قاعدتاً باید یه حداقلی از دیانت و اخلاق رو داشته باشن، یکی دو نفر میان با یک حرف تند و فحاشی و بینزاکتی، جو رو متشنج و چندپاره میکنن و از هم میپاشونن حالا روابط آزاد جنسی که بین برخی دخترها و پسرهای غیر مذهبی وجود داره و معضلات و بدنامیهایی که با سوء استفاده از این روابط درست میشه بماند!
بین باتجربهها و افراد مسن هم مشکلات در روابط وجود داره و شنفته میشه. یعنی اونایی که دهها ساله اینجا دارن زندگی میکنن و حتی از چند نسل پیش اینجا اومدن. وقتی وارد چنین جمعهایی میشید، یه توصیهی پر تکرار اینه که تا میتونید از ایرانیها دوری کنید! نیازهاتون رو تا امکان داره توسط ایرانیها تامین نکنید چرا که روابط هموطنان به شدت تیره و تار هست نگاهها و تجربیاتشون از هم منفی و تلخه و متاسفانه این وضعی هست که هنوز ادامه داره
وقتی در تعطیلات کریسمس رفته بودیم لسآنجلس، به یکی از آشنایان غیر مذهبی زنگ زدم و پرسیدم محلههای ایرانیها کجاست که بریم. نهیام کرد از رفتن به وستوود، محلهی معروف ایرانیها. گفت جو بینشون چرک و چندشه! پرسیدم یعنی چی؟ گفت بعضیهاشون در این حد ناجورن که وقتی سر صحبت رو باهاشون باز کنی اولین سوالاتی که ازت میپرسن اینه که ماشینت چیه و خونهت کجاست و چند متره! از این فسیلهای سلطنت طلب هم که ریخته اونجا!
بخاطر همین قضایا و تنهاییها و بیکسیهای غربته که میبینیم تنهایی و افسردگی، مشکل مهمی بین ایرانیها، مخصوصاً از نوع مجردش شده معمولاً با توجه به کمبود وقت و بنابر مصلحت، به دوستانی که میخوان اپلای کنن و بیان امریکا درس بخونن مشورت نمیتونیم بدیم اما همینو به مجردین مذهبی بگم که اگر بدون همسر بیاید امریکا، خودتون، زندگیتون و آخرتتون رو در معرض یه ریسک بزرگ قرار دادید… مطالب بالا البته این رو نفی نمیکنه که ممکنه رفقا و جمعهای دوستانهای در امریکا پیدا کنید که تجربههای تک و شیرینی باشن…
گیف پیوست: صحنهی جاسوسی و راپورت دادن فرار شهرزاد و فرهاد به بزرگ آقا توسط اکرمِ شاگرد خیاط
ثبت نظر