۱- هفتهی قبل اولین بار بود که صاحبخانهی ۳۵-۴۰ سالهمان را بعد از انتخابات دیدم. طی ربع ساعت صحبت، چندبار بخاطر ترامپ ابراز تاسف کرد و عذر خواست. از من انکار و گفتنِ اینکه اشتباه از شمایی که به کلینتون رای دادهای نبوده و نیاز به عذرخواهی نیست. از او اصرار به گفتنِ
I’m really sorry for these disastrous situations…!
۲- خواهر دِریک سرطان دارد. دریک یک سیاهپوستِ خجالتی و مستاجرِ منزلِ کناریمان بود که آن هم متعلق به صاحبخانهی ماست. تعریف کرده بودم که منزل قبلی دریک آتش گرفته و خاکستر شده بود. به علت مریضی خواهر و مخارج بالای درمان، چند روز پیش مجبور شد خانهی جدیدش را نیز ترک کند و به یک آپارتمان کوچک برود…
صاحبخانه من را برد به خانهی دریک تا وسیلهای از آنجا برداریم. تعریف میکرد که یک مبل بزرگ روی پارکت گذاشته بودند که باعث خراشیدگی و زدگی آن شده. کمی غر غر میکرد که مستاجرها رعایت نمیکنند.
۳- موتورسیکلتها در ایران، یکی از روی مخترین وسائل نقلیه هستند. هم از نظر آلودگی صوتی و هم مشکلات ترافیکی. چند شب پیش حوالی ساعت ۹ و در حالی که چراغ اکثر خانهها خاموش شده بود؛ برای اولین بار در شهر، صدای گوشخراشِ گاز دادنِ یک موتور سیکلت را شنیدم، شبیهِ همانهایی که گاه و بیگاه در شهرهای ایران به گوش میرسد.
واقعاً اگر بخواهیم امنیت و آرامش را به شهری مثل تهران و بسیاری شهرهای دیگرمان برگردانیم، موتورها جزو اولین دشمنانی هستند که باید به مصافشان برویم. البته ناگفته نماند شرطِ این اقدام، بهبود وضع اقتصادیست.
اگر به جایی رسیدیم که همهی مردم یک وسیلهی نقلیهی با کیفیت داشته باشند، میشود به حذف موتورهای زائد فکر کرد، اما در شرایط کنونی موتورها برای بخشی از مردم تبدیل به عصای دست برای حمل و نقل و حتی کسب درآمد شده اند.
باز ناگفته نماند برای اینکه همهی مردم صاحب وسیلهی نقلیهی مناسب شوند، نیاز به زیر ساخت مناسب و کافیست که نداریم و همین حالا هم در شهری مثل تهران خیابانها دیگر جا ندارند اما کماکان در این شهر ماشین پلاک میکنیم! گاه این کمبودها، زنجیروار به هم گره خورده اند و تبدیل به یک کلاف سردرگم شده اند… حلشان یک همتِ عالیِ همگانی میطلبد و زمانِ طویل…
ثبت نظر