در زبان انگلیسی دو لغت داریم به نام prejudice یعنی تعصب و prejudgment یعنی پیش داوری.
روانشناسان غربی و امریکایی، کارهای زیادی روی این مفاهیم کردن و کتابهایی نوشتن.
تعصب میتونه تاثیر زیادی بر رفتار آدمها با همدیگه و نوع تعاملاتشون داشته باشه، مخصوصاً با اونهایی که نسبت به ما متفاوتاند.
یکی از تعاریف تعصب، داشتن رویکرد بیپایه و بیاساس (غالباً منفی) در برابر اعضای یک گروه هست.
از رایجترین خصوصیات تعصب میشه به احساسات منفی، باورهای کلیشهای و تمایل به تبعیض قائل شدن برای اعضای یک گروه اشاره کرد.
جامعهشناسان تعاریف متفاوتی برای تعصب دارن اما اغلبشون بر این باور هستن که تعصب بر پایهی نوعی پیش داوری شکل میگیره.
وقتی مردم باورهای تعصبگونه در مورد بقیه دارن، تمایل پیدا میکنن که هر کسی رو در یک دسته قرار بدن و بگن «همهی اینا مثل همان».
اونا یک بُرُسِ خیلی کلفت میگیرن دستشون و همهی افرادی که یک سری خصوصیت یا باور دارن رو باهاش رنگ میکنن اما توجه ندارن به هر کسی باید به عنوان یک فرد متمایز و منحصر به فرد نگاه کرد.
کلیشهها و قالبهای از پیش تعریف شدهای وجود داره که عامل اینگونه تعصبات میشه.
نتیجهش هم غالباً به تبعیض، تحمیل، تحکم و قلدری میانجامه.
گوردون آلپورت، روانشناس و استاد هاروارد که به نظریهی ویژگیهای شخصیت و تحقیق در مورد پیشداوری و تبعیض معروف هست،
میگه تعصب و کلیشهها به تفکر نرمال و عادی انسانها برمیگردن (یعنی چیزای عجیبی نیستن).
ما انسانها برای اینکه بتونیم جهان پیرامونمون رو هضم کنیم، تمایل داریم یک سری دستهبندی ذهنی برای خودمون خلق کنیم.
آلپورت در کتاب «طبیعتِ تعصب» (سال ۱۹۵۴) میگه:
«ذهن انسان باید بوسیلهی دستهبندیها فکر کنه. وقتی دستهبندیها شکل گرفتن، حالا تبدیل میشن به پایهای برای پیش داوری های طبیعی. ما احتمالاً نتونیم از این پروسه جلوگیری کنیم.»
:paperclip: Allport GW. The Nature of Prejudice. Reading, MA: Addison-Wesley; 1954.
ما، آدمها و ایدهها و اشیاء پیرامونمون رو در یک سری دستهها جای میدیم تا دنیا رو برای خودمون ساده و قابل فهم کنیم.
دستهبندی سریع و قالببندی شده به ما این امکان رو میده که خیلی سریع واکنش نشون بدیم اما احتمال اشتباه رو هم بالا میبره.
تعصب و کلیشهسازی دو مثال از اشتباهاتی هستند که ناشی از تمایل ما به سادهسازی دنیای پیراموناند.
انجمن علوم روانشناسی امریکا (APS) در سال ۲۰۱۱ مقالهای منتشر کرد
و نوشت تعصب از یک نیاز عمیق روانی برمیاد،
وقتی مردم نمیتونن با ابهامات و چیزهای نامعلوم کنار بیان، در صدد تعمیم دادن بقیه برمیان.
:paperclip: Research States That Prejudice Comes From a Basic Human Need and Way of Thinking. Association for Psychological Science – APS. Published December 19, 2011.
متن بالا ترجمهی آزادی بود از این مقاله.
مصداق ذهنی من برای پیش داوری و رفتار قالبی-کلیشهای
وقتی دو سه ماه پیش داشتم مقاله رو مطالعه میکردم، یه سری مصداق براش توی ذهنم اومد.
حتی به این رسیدم که خودم بعضی جاها دچار پیش داوری و تعصب و کلیشهسازی شدم
اما این مفاهیم وقتی به شدت برام نمود عینی پیدا کرد که شاهد مباحث اخیر در خصوص مهاجرت نخبگان بودم.
بحثها سرشار بود از سادهسازی، تعمیم دادن، رفتار کلیشهای و تعصبوار.
وقایع تلخ اخیر و احساسات ناشی از اون، در اینگونه برخوردها تاثیر زیادی داشته…
چند شب پیش در مرکز اسلامی صبا، در خصوص وقایع تلخ اخیر ایران و واکنش مردم از منظر روانشناختی صحبت شد.
اینکه چرا ما از وقایع اخیر ناراحت و عصبانی هستیم، با غم خود از وقایع اخیر چه کنیم، همدلی یا همدردی؟
کدومیک در سوگواری مفیده؟
نحوهی رفتار و تعامل با کودکان و نوجوانان در این ایام چطور باید باشه و چگونه میشه از دل غم و وقایع تلخ،
به تدریج به امید و فعالیت مفید رسید.
در جلسه اشاره شد برای ما آدمها، داشتن ابهام خیلی سخته.
اینکه باور کنیم یک چیزهایی همیشه برای ما مبهمه و یک چیزهایی رو نمیدونیم و نمیتونیم تحلیلشون کنیم
و در دستهبندیهای از پیش تعریف شدهی ذهنیمون جا بدیم، خودش باعث ایجاد تعصب و پیش داوری میشه.
به این صورت دیگه حرفهای طرف مقابلمون رو نمیشنویم.
نکتهی جالب دیگهای که گفته شد این بود که جامعهی ایرانی خارج از کشور، کار سختتری برای هضم و کنار اومدن با وقایع تلخ اخیر داره.
سوگواری برای خارجنشینها چگونه است؟
التهاب و سوگواری در وجود ما خارجنشینها میمونه و
جایی برای خالی کردن غم و هیجان نداریم.
در ایران کلی مراسم میگیرن، تشییع جنازه میرن و دور هم میشینن و حرف میزنن،
اما اینجا به ندرت از این اتفاقات میافته…
در لایو اینستاگرامی مهاجرت نخبگان اشاره کردم از وقتی اومدم خارج کشور، ارتباطم با بچههای ایران خیلی بیشتر از زمانی شده که ایران بودم!
اما فراوان دیدم افرادی که دارن در امریکا زندگی میکنن و
برای کشورشون دغدغه دارن، اما خودشون رو در معرض ارتباط با بچههای داخل قرار نمیدن.
اینجوری میتونن یک حاشیهی امن برای خودشون ایجاد کنن تا از قضاوتها و دخالتها و سرزنشها مصون بمونن.
برگردیم به بحث تعصب، پیش داوری و کلیشهسازی. به نظرم منشاء خیلی از این قضاوتها و دخالتها،
همون قرار دادن انسانها در دستههای از پیش تعریف شده هست.
طرف میگه ترامپ جنایت کرده،
تو هم در کشور ترامپ کار میکنی، پس شریک جرم هستی!
خیلی وقتها سطح استدلال در همین حد میمونه و بالاتر نمیره.
انتظار داشتم بعد از لایو، انتقادات مستدلی رو بشنوم. یعنی چند نفر بیان بگن به اینجا و اونجای بحث، فلان اشکال وارد بود
اما چیزهایی که شنیدم از طرفی ناامید و از طرفی امیدوارم کرد.
ناامید از سطح استدلال بعضی دوستان و امیدوار به اینکه حرفها منطقی بوده و جوابی براشون وجود نداره.
چند جا اتفاقات طنزی هم پیش اومد که بامزهترینش، گیر دادن به مارک لباسم در لایو بود.
دوستانی که چیز دیگری برای تخریب پیدا نکردند، اون مارک لباس نیست، کارت ورود به شرکته!
به این صورت که با یک گیره به شلوار وصل میشه و نخی داره که کش میاد،
کارت رو میگیرن جلوی سنسور گیتِ ورودی تا باز بشه 🙂
ما تابحال نکات منفی و مثبت زیادی در مورد غرب و به خصوص امریکا نوشتیم.
یکی از مهمترین نقاط مثبت فرهنگی در امریکا، عدم دخالت ملت و سرک کشیدنشون توی زندگی همدیگه هست.
یعنی طرف هر اعتقادی داشته باشه، قصد نداره اون رو به دیگری تحمیل و در زندگیش دخالت کنه.
نه همهشون، اما غالب جامعه اینطور هست.
مثلاً به ندرت از این مباحث در امریکا میشنویم که فردی به دیگری بگه چرا اینجا زندگی میکنی و نمیری اونجا زندگی کنی!
قشر اقلیتی که در امریکا چنین رفتاری دارن، معروف هستن به رِدنِکها (rednecks) یا گردن قرمزها.
یک سری سفیدپوست افراطیِ نژادپرست که در اقلیتاند و به مسلمانها و ایرانیها و مهاجرین میگن اینجا کشور ماست،
برگردید به کشور خودتون.
در ۹۹ درصد باقی موارد، مردم به زندگی هم کاری ندارن و دخالت نمیکنن.
در گوشهی ذهنمون باشه وقتی خواستیم بنابر پیش داوری ها و تعصباتمون، از دور در زندگی یک نفر دخالت و براش باید و نباید تعیین کنیم،
به ذهنمون برسه که شاید طرف بخاطر همین دخالتهای بیجایی که در ایران وجود داره تصمیم به مهاجرت گرفته یا حداقل یکی از دلایلی که آرامش روانیش رو بر هم میزده این بوده.
بعد ما فکر میکنیم با استمرار دخالتهامون میتونیم این فرد رو تشویق کنیم که برگرده ایران؟ نخیر!
بدتر زده میشه و پیش خودش میگه چه خوب شد رفتم!
سرمون رو از توی زندگی هم دربیاریم…
ثبت نظر