نویسنده: پزشک فارغ التحصیل دانشگاه علوم پزشکی تهران؛ ساکن ایالات متحده آمریکا
برای شروع به کارم باید درس(course)های مختلفی را پشتسر میگذاشتم. یکی از مهمترین قسمتهای این کورسها به تاریخچه و قوانین اخلاقپزشکی و اخلاق حاکم بر تحقیقات میپرداخت. یکی از مهمترین اتفاقهای شوکه کنندهای که در داخل مرزهای ایالات متحدهی آمریکا اتفاق افتاده و منجر به شکلگیری بسیاری از جنبشها وقوانین امروزی اخلاقپزشکی شده، ماجرای مطالعهی تحقیقاتی برروی مردان سیاهپوست مبتلا به سفلیس بوده که بین سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۷۰ میلادی مورد بررسی قرارگرفتهاند.
حدود سال ۱۹۴۰ درمان موثر سفلیس بهوسیلهی پنیسیلین اثبات میشود. این دارو برای درمان همهی افراد سفیدپوست و سیاهپوست خارج از مطالعه تجویز و درنتیجه بیماری آنها کنترل میشود؛ درحالیکه تیم تحقیقاتی از تجویز آن برای مردان سیاهپوست مبتلا به سفلیسِ حاضر در مطالعه خودداری میکنند. اگرچه این مطالعه در نهایت منجر به کشف سیر بالینی سفلیس میشود و امروزه در همهی کتب پزشکی به همین مشاهدات اشاره و استناد میشود، ولی تعداد زیادی از این مردان، در انتهای مطالعه و به سبب عدم درمان موثر از دنیا میروند و یکی از بزرگترین فاجعههای تاریخ اخلاق انسانی و تحقیقاتی رقم میخورد.
من در ادامه، با قوانین محکمی در زمینهی رعایت اخلاق روبرو میشوم که همگی منتج از اشتباهات اینچنینی در طول تاریخ علم بوده و ملغمهای از فکرها و فلسفهبافیها در ذهنم شکل میگیرد:
جرات بیان اشتباهات، تشکیل دادگاه و متهمکردن هر مقصری، فارغ از مرتبهی علمی و قدرت مالیاش و درس گرفتن از آن اشتباهات چیزی است که مرا تحتتاثیر قرار دادهاست. جامعهای که به جنبشهای اخلاقمدار این اجازه را میدهد تا قدرتمندان جامعه را متهم کنند و هرچند با صرف زمانهای دراز و طی سالیان، ولی بالاخره موثر واقع شوند… این یکی از کلیدهای انکارناپذیر پیشرفت جامعهی آمریکاست.
از طرفی به این فکر میکنم همین الآن که دکمههای کامپیوتر را برای پروژههای تحقیقاتیام فشار میدهم، در حال نقض کدام قانون اخلاقیای هستم که بعدها از اشتباهات من و امثال من منتج میشود؟!
شاید به نظرتان بیربط بیاید، ولی بیتعمد به یاد این روایت از امامصادق(ع) میافتم که:
«علم و دانش بیست و هفت حرف است و همهی آنچه پیامبران آوردهاند تنها دو حرف آن است و مردم تاکنون جز به آن دو حرف آشنایی ندارند و هنگامی که قائم ما قیام کند، بیست و پنج حرف دیگر را بیرون میآورد، آن را بین مردم نشر و گسترش میدهد و آن دو حرف را نیز ضمیمه میکند و مجموع بیست و هفت حرف را در میان مردم منتشر میسازد.» (بحار، ج ۵۲، ص ۳۳۶).
به آزمون و خطاها و همهی تلاشهای اهل علم فکر میکنم و اینکه در عمر کوتاه علمی خودم، چندبار شنیده و دیدهام که قانون قطعی دیروز نقض میشود و نظریهی جدید و متضادی جایش را میگیرد! من خودم از اهالی علم تجربیام و نه تنها برای این علم ارزش و احترام قائلم، بلکه باور دارم راه نجات بشر از جادهی علم تجربی میگذرد. اما این دلیل نمیشود باور نداشته باشم که نجات نهایی بشریت، در گروِ همان بیست و پنج حرف شناختهنشدهی دریای علم است.
نه اینکه بخواهم بگویم علم تجربی بیفایده یا فاقد عملکرد است یا حتی بخواهم آن را در قیاس با علوم نقلی و دین قرار دهم؛ اما عمیقاً احساس میکنم که جایی در انتهای همین باورهای علمی هست که بشر جز به پشتوانهی توکل و ایمان به یک قدرت بالاتر نمیتواند کمر راست کند. شاید برای من، یکی از این نقطهها، همین سردرگمیهای علم در تنگنای علم و اخلاق باشد، یا هزارهزار نقطهی دیگر که اگر هشیار باشم، هرکدامشان تلنگری است برای یادکردن خدا و محکمتر کردن اعتقاد و ایمانم.
بین دو نمازم، به هرچیزی که امروز از ذهنم گذشته فکر میکنم. دستهایم را بالا میگیرم و عاجزانه زمزمه میکنم:
أعطني بمسألتي إياك جميع خير الدنيا وجميع خير الآخرة، واصرف عني بمسألتي إياك جميع شر الدنيا وشر الآخره، فإنه غير منقوص ما أعطيت…
و هزارباره خدا را بابت موحدبودن و مسلمانبودنم شکر میکنم….
ثبت نظر