K1inUSA

نظم سيستماتيک یا همان مسیر نظام‌مند

نویسنده: دندانپزشک، فارغ‌التحصیل دانشگاه‌های بوستون و تهران، ساکن ایالت کالیفرنیا

بخش ۱ از ۴

اگر از ایرانیانی که به قصد ادامه‌ی تحصیل به غرب مهاجرت می‌کنند ولی بعد از اتمام درس و مطالعات‌شون در بازگشت به ایران دچار تردید میشن جویای دلیل بشید و اساساً بپرسید چطور با یک زندگی موقت پنج تا ده ساله اینطور مردد هستن برای برگشت به وطن جایی که اهل و خانواده دارن و جایی که متولد شدن و رشد کردن و قاعدتاً همه‌ی این عوامل باید باعث کشش‌شون به وطن بشه، اکثرشون فارغ از هر نوع جهان‌بینی و سلیقه به شما یک جواب کوتاه میدن؛

“می‌ترسم به ایران برگردم و دوباره بعضی بی‌نظمی‌ها و به‌هم‌ریختگی‌ها آزارم بده. من به نظم حاکم بر سیستم غرب عادت کردم”

بذارید برای روشن‌تر شدن این موضوع با نمونه‌ای از زندگی خودم و از کمی عقب‌تر یعنی روزهایی که تازه وارد آمریکا شده بودم شروع کنم. من و همسرم بعد از حدود سه سال زندگی مشترک در ایران به شرق آمریکا مهاجرت کردیم. موقع ازدواج در ایران هر دو تازه فارغ‌التحصیل رشته‌های علوم‌پزشکی از بهترین دانشگاه‌های ایران بودیم، هنوز کار نمی‌کردیم ولی زندگی خوبی داشتیم، به لطف خدا مستاجر نبودیم، ماشین خوب، مسافرت‌های داخلی و گاهاً خارجی، نداشتن دغدغه‌ی مالی که همه و همه به لطف حمایت خانواده‌ها برامون فراهم بود. البته از اونجایی که هر دو طرفدار زندگی ساده بودیم، هیچ‌وقت در زندگی ریخت‌وپاش و اسراف نداشتیم در هیچ زمینه‌ای. میشه گفت در کل آینده‌ی روشنی در ایران در انتظارمون بود؛ یک زندگی راحت، متخصص شدن در رشته‌های علوم‌پزشکی، مطب و شغل پردرآمد، داشتن پایگاه قوی اجتماعی در بین دوستان و همکاران و آشنایان، داشتن پدر‌ و مادرها در کنارمون که برامون از هر چیزی تو این دنیا ارزشمندتر بودن، و باقی‌شو خودتون حدس بزنید…

اما از اونجایی که همیشه رویای تحصیل و آشنایی با مدل زندگی در آمریکا رو در سر داشتیم و بسیاری معضلات اجتماعی در ایران آزارمون می‌داد، همه‌ی اون زندگی راحت رو گذاشتیم پشت سرمون و به قصد یک دوره‌ی تحصیلی موقت مهاجرت کردیم. همسرم در بهترین دانشگاه دنیا به عنوان محقق پسا دکترا مشغول شد و همزمان شروع کرد به مطالعه و آمادگی برای امتحانات بسیار سخت بورد پزشکی آمریکا. من هم در خانه مشغول مطالعه برای امتحانات بورد دندانپزشکی شدم. به دلیل رکود اقتصادی شدید حاکم بر امریکا در اون سال‌ها، بسیاری از گرنت‌های تحقیقاتی از طرف دولت قطع شده بود و بسیاری پروژه‌های عظیم نیمه کاره مونده بود و ما یک سال اول رو با کمترین درآمد ممکن گذروندیم و مجبور شدیم از پس‌اندازی که در ایران داشتیم خرج کنیم. همون روزهای اولِ ورود یه سر به فروشگاه لوازم دست دوم زدیم و یه ست میز و صندلی، فریم یک مبل سه نفره، و یه سری خرده ریز خریدیم. بعداً یه تشک مبل نو و حدود یک ماه بعد یه تشک و چهارچوب تخت نو خریدیم.

خوشبختانه اجاق گاز و یخچال توی همه‌ی آپارتمان‌های اجاره ای اینجا وجود داره. زندگی ما برای چهار سال خلاصه میشد در ابتدایی‌ترین لوازم ممکن برای زندگی. این زندگی بسیار ساده از اونجایی که همراه بود با فکر و ذکر مشغول ما برای رسیدن به اهداف علمی که براش مهاجرت کرده بودیم، اصلاً جایی نداشت برای حسرت زندگی پر از آسایش گذشته‌مون در ایران. بعدها وقتی همسرم حقوق ماهیانه دریافت میکرد گهگداری به وسایل خونه اضافه میشد اما به دلیل عادت به زندگی ساده و بی‌دغدغه ولی پر از آرامش حتی حالا بعد از گذشت حدود ۱۰ سال و در حالی که هر دوی ما شاغل در حرفه‌های پر‌درآمدی هستیم، هنوز سعی در حفظ سادگی و بی‌آلایشی زندگی داریم. در کل خرید کردن فقط بر اساس احتیاجات لازم زندگی جزئی جدایی‌ناپذیر از زندگی مردمان مغرب زمین هست. اساساً نوع وسایل و تجملاتی که در زندگی اکثر ایرانیان دیده میشه در غرب تنها در بین درصد بسیار محدودی از جامعه‌ی پردرآمد وجود داره.

بخش ۲ از ۴

پس از این مقدمه‌ی طولانی برگردیم به موضوع اصلی نوشتار؛ مدل زندگی بسیار ساده‌ای که براتون اشاره کردم‌ در واقع شامل حال تمام دانشجویان ایرانی و بخش قابل توجهی از مهاجران غیر‌دانشجو میشه. تصور کنید با وجود همچین زندگی بی‌تکلف و گاهاً سختی چطور همچنان مهاجرت به مذاق اکثر ما خوش میاد و گهگداری (راستش خیلی بیشتر از گهگداری) به خودمون تلنگر میزنیم که چرا این نوع لذت از زندگی رو رها کنیم و به سیستمِ بی‌سیستم یا به عبارتی بی‌نظمی حاکم بر بسیاری از جنبه‌های زندگی در ایران بازگردیم؟ بنده به هیچ عنوان قصد سیاه‌نمایی از شرایط ایران رو ندارم اما تجربه‌ی این سال‌ها بهم نشون داده که عامل آرامش خاطر بیشتر مردم در این سوی آب‌ها فقط نظم حاکم بر اداره‌ی جامعه و قانون‌مداری هست.

سیستماتیک بودن یعنی نقشه‌ی راه داشتن. این نقشه‌ی راه در همه‌ی ادارات و شرکت‌ها و سیستم‌های بهداشت ‌و‌ درمان و کلاً همه جا توسط هزاران قانون و آئین‌نامه و تبصره مشخص شده. همه‌ جای این نقشه‌ی راه کاملا شفاف و واضح و بدون ابهام هست. یک مُراجع از لحظه‌ی ورود به یه سیستم تا لحظه‌ی خروج، درست مثل یک کالای در حال ساخت روی ریل مونتاژ یک کارخانه حرکت داده میشه. اگه از خیلی از کارکنان یک اداره بپرسید دلیل انجام کاری که می‌کنند چی هست، جوابی برای شما ندارن!! چون کارکنان هم مثل ربات‌های سازنده‌ی کارخانه، فقط وظایف محوله رو انجام‌ میدن نه بیشتر و نه کمتر، و حتی بدون داشتن دانش از فلسفه‌ی انجام کارشون. برای کسی دلسوزی و پارتی‌بازی نمی‌کنند و در عین حال وظیفه‌ی خودشون رو انجام میدن. چون میدونن شغلشون مادام‌العمر نیست و با کوچکترین قصوری ممکنه به راحتی اخراج بشن. “قانون تنها تعیین‌کننده‌ی سیاست‌ها هست و هیچ گونه سلیقه‌ی شخصی دخیل نیست”.

در ادامه میخوام مواردی از زندگی سیستماتیک غربی رو به عنوان شاهد ادعا مطرح کنم؛

مثال اول؛

امور بانکی در همه‌ی بانک‌ها یکسان و مشخص هست. از سودهای عجیب و غریب سپرده‌ها که هیچ وقت هم ثابت نیستن خبری نیست و سپرده‌گذار تکلیف خودشو میدونه و لازم نیست هر ماه برا دریافت سود بیشتر پولشو از بانکی به بانک دیگه جابجا بکنه. از بهره‌های عجیب و غریب وام‌ها هم خبری نیست و به دلیل ثبات نسبی اقتصادی بهره‌های وام‌ها بسیار پایین هست. وقتی قوانین داخلی بانک‌های متفاوت رو میخونید متوجه میشید که علی‌رغم خصوصی بودن بانک‌ها، این قوانین کمابیش یکسان هستن و دیگه انواع حساب‌های من‌در‌آوردی برای جلب بیشتر سپرده‌گذار وجود نداره. صف انتظار بانک‌ها در اینجا به ندرت به بیشتر از ۵ نفر می‌رسه، به دلیل بانک‌داری دیجیتال. از پرداخت قبوض تا به حساب ریختن یک چک توسط خود مردم از طریق تلفن‌های همراه با اپلیکیشن‌های خاص و یا عابربانک‌ها انجام میشه.

مردم فقط وقتی به بانک مراجعه می‌کنند که واقعاً لازم هست و هیچ وقت مشتری‌های کلافه از صف‌های انتظار طولانی رو در بانک‌های اینجا نمی‌بینید. ضمن اینکه همیشه دو گروه کارمند در بانک‌ها حضور دارن. گروهی که پشت باجه‌ها می‌نشینند و امور معمول بانکی رو انجام میدن و گروهی که در اتاقک‌های پارتیشن‌دار هستند و امور پیچیده‌تر مثل باز کردن حساب یا انتقال پول به خارج از کشور رو انجام میدن. به این ترتیب مشتری‌ها هم به صورت نرمال بین بانکدار‌ها توزیع میشن و کارشون سریع‌تر انجام میشه.

یادم هست در یکی از سفرهام به ایران در یکی از معروف‌ترین بانک‌های خصوصی کشور اینقدر معطل شدم که مجبور شدم به همراه بقیه‌ی مشتری‌ها به کارمندان بانک اعتراض کنم. تمام باجه‌ها برای حدود نیم‌ساعت خالی بود در حالیکه که مشتر‌های زیادی در صف بودن. چرا؟ چون کارمندان باجه‌های بانک مشغول انجام سایر امور اداری بانک بودن و هیچ کدوم وقت پذیرش مشتری رو نداشتن. وقتی هم که معترض شدیم یکی از کارمندان بانک با طلبکاری خاصی گفت اگه تا یک ساعت دیگه هم معطل میشدید ما اهمیتی نمیدادیم چون اول باید کارهای فعلی‌مون را کامل کنیم. یعنی مشتری‌مداری در بانک‌های خصوصی ما هم ضعیفه.

بخش ۳ از ۴

مثال دوم؛

کارمندان یک شرکت دولتی یا خصوصی رو در نظر بگیرید. نوع وظایف هر فرد و محدوده‌ی مسئولیت هر فرد کاملاً روشن هست. اینجا از دوباره کاری، مغفول ماندن یک امر اداری، عدم شفافیت در میزان مسئولیت یا محدوده‌ی کاری، تلاش برای دریافت یا پرداخت رشوه برای تسریع در کار اداری خبری نیست. کارهای انجام شده توسط گروهی از کارمندان به وسیله‌ی مسئول قسمت خودشون ارزیابی میشه. هر کارمند در صورت نداشتن اشتباه فاحش به طور خودکار ارتقا‌ء سالیانه و افزایش حقوق داره.

به عنوان ارباب رجوع بیشترین جوابی که در ادارات از کارمندان میشنوید این هست: ببخشید من اطلاع دقیقی ندارم اجازه بدید همین الآن از رئیسم سوال کنم. و این درحالی هست که ممکنه اون فرد جواب سوال شما رو تا ۹۰ درصد بدونه ولی چون اطمینان کامل نداره اول از مافوقش درخواست تکلیف میکنه. کسی در مورد موضوعی که نمیدونه خطر نمیکنه و خودشو به دردسر نمیندازه. همه چیز کاملاً واضح و شفاف هست و قانون و آئین‌نامه‌ها، تنها تعیین کننده‌ی مسیر حرکت هر کدوم از امور اداری هستن.

مثال سوم؛

در صورت تصادف دو ماشین اگر خسارت جانی در میون نباشه و ماشین‌ها خسارت شدید نداشته باشن نیازی به تماس با پلیس نیست. طرفین بعد از رد و بدل کردن اطلاعات بیمه و اطلاعات ماشین همدیگه با شرکت‌های بیمه‌شون تماس میگیرن و شرکت‌ها بعد از جمع‌آوری اطلاعات کامل از دو طرف تصادف، با همدیگه در تماس مستقیم قرار میگیرن تا در مورد میزان خسارت پرداختی به هر فرد و تعیین طرف مقصر مذاکره کنند. به این ترتیب در اکثر موارد تصادفات سبک راننده‌ها با انجام یک بار گزارش تلفنی با شرکت بیمه‌شون و یک بار بررسی ماشین توسط مکانیک معتمد شرکت بیمه، منتظر دریافت چک خسارت ظرف کمتر از یک ماه میشن. مورد جالب توجه اینه که هیچ وقت راننده‌های دخیل در یک تصادف رو در حال بحث و جدل وسط خیابونی که راهشو بند آوردن نمی‌بینید. چرا؟ وقتی قانون از قبل برای شما روشن کرده که چه مراحلی رو در طی یک تصادف باید طی کنید دیگه چه نیازی به راه انداختن دعوا وسط خیابون هست؟

مثال چهارم؛

موردی که خود ما به عنوان افراد شاغل در حرفه‌ی پزشکی گاهی در سیستم سلامت ایران مواجه بودیم عدم وجود یه طرح درمان جامع برای بیماران پذیرش شده در بیمارستان، کلینیک، و یا حتی درمانگاه دندانپزشکی بود. امیدواریم این مشکل تا الآن تا حدودی برطرف شده باشه چون در غیر این صورت بعضی مشکلات یا بیماری‌ها به راحتی از نظر فرد درمانگر پنهان میمونه و اصطلاحا مورد غفلت پزشکی (negligence and omission) قرار می‌گیره.

بیماران در ایران معمولاً برای درمان موردی به پزشک یا دندانپزشک مراجعه می‌کنند در حالیکه سیستم سلامت جامع که مورد حمایت شدید شرکت‌های بیمه در امریکا هست به دلیل ماهیت پیشگیرانه و صرفه‌ی اقتصادی فراوان، مردم رو به شکل اتوماتیک روی چرخه‌ی “پیشگیری-تشخیص-درمانِ جامع-پیگیریِ نتیجه‌ی درمان” قرار میده. سالانه بخش قابل توجهی از پزشکان عمومی وارد دوره‌ی تخصص پزشک خانواده و یا تخصص داخلی میشن و این جمعیت عظیم بلافاصله بعد از فارغ‌التحصیلی به سرعت وارد سیستم سلامت میشن.

با این وجود آمار نشون میده که جمعیت کشور امریکا همچنان تحت نیاز بالایی از پزشکان خانواده هست. حق بیمه‌ی ماهیانه‌ای که جامعه‌ی دارای درآمد پرداخت می‌کنند نسبت به بسیاری کشورهای اروپایی رقم بالایی حساب میشه و همین یکی از عواملی هست که مردم هیچ وقت از ویزیت‌های چک‌آپ مجانی که سالیانه‌ یا شش ماه یکبار با پزشک و دندانپزشک‌شون دارن چشم‌پوشی نکنن. بحث ارجاع به متخصص از موضوعات مورد توجه دیگه در سیستم بهداشت و درمان امریکا هست که خودش داستانی مفصل داره. علت بالا بودن میانگین طول عمر در جوامع غربی همین پوشش کامل تشخیص توسط متخصصان مختلف و مغفول نماندن یک مشکل از بین چندین مشکل بیماران سالخورده هست. خلاصه‌ی کلام اینکه مدل سیستم درمانی یا همون نقشه‌ی راه بهداشت و درمان در اینجا به قدری هزار تو و پیچیده هست که خود ما با وجود درگیر بودن با این سیستم هنوز به طور کامل بهش احاطه پیدا نکردیم.

بخش ۴ از ۴

لازم به ذکره که شفافيت و وضوح قوانين تناقضی با تعدد زياد و پيچيده بودنشون نداره. تنها جايی میتونه مشكل‌ساز بشه كه قرار باشه يک نفر به تمام قوانين احاطه داشته باشه، مثلا يک نفر دارای چندين سمت و مسئوليت در حوزه های مختلف باشه. براي ساده شدن قوانين پيچيده راه حل اين كشورها توزيع كار بين تعداد زيادي نيروي كاری هست. يعني يک قسمت كوچيک از يك پازل رو به عهده‌ی هر فرد ميذارن. كسانی كه قسمت‌های مختلف اين پازل رو كنار هم ميچينن لزوماً خبر ندارن شكل نهايی اين پازل قراره چی باشه. اما همون وظيفه قسمت كوچيک پازل خودشون رو كامل بلد هستن. برا حل مشكل نظارت به شكل نهايی پازل و پيشرفت صحيحش هم سيستم‌ها و مسئوليت‌های نظارتی متعددی در هر اداره تعريف شده. يعني يه عده وظيفه‌شون فقط نظارت بر اجرای كل پروژه هست.

مثال پنجم؛

امور قضایی و رسیدگی به شکایات. تا جایی که ما مطلع هستیم اینجا برای هر نوع دادرسی نیاز به داشتن یک وکیل هست. برای ساده‌تر شدن پروسه‌ی بررسی دعاوی، برای بخش محدودی از دعاوی مثل تصادفات رانندگی به صورت معمول وکلا از موکل‌شون حق‌الوکاله دریافت نمی‌کنند و تنها با موکل‌شون یک قرارداد تنظیم می‌کنند برای درصد سهم هر طرف بعد از پیروزی در دادگاه و دریافت خسارت از طرف مقابل. برای مثال اگه شما تصادف اتومبیل شدیدی داشتید و خسارت قابل توجهی متحمل شدید، برای استخدام یک وکیل نیازی به پرداخت هیچ مبلغ اولیه‌ای ندارید. وکیل شما تنها بعد از دریافت کل مبلغ خسارت از طرف مقابل سهم خودش مثلا ۴۰‎٪ رو برمیداره و الباقی که مثلا ۶۰‎٪ مبلغ خسارت بوده رو به شما تحویل میده. این فقط یک نوع قرار داد با وکیل است.

در موقعیتی که قرار است پولی از طرف گرفته شود مثل تصادف، لاسوت‌(lawsuit) های درمانی، و غیره، این نوع از قرارداد معمول است. در مورد بخش بزرگ‌تری از دعاوی حقوقی، وکیل بعد از مشاوره‌ی اولیه معمولاً مبلغی رو به عنوان پیش‌پرداخت (Retainer) مثلا ده هزار دلار از مشتری دریافت میکنه و طبق قرارداد هزینه‌های خودش رو بطور اتوماتیک از این خزانه برداشته و از مشتری میخواد که خزانه رو دوباره پر کنه که وکیل هیچوقت مجبور نشه منتظر پولش باشه. همه‌ی این توافق‌ها و پول رد و بدل شدن‌ها توسط یک سری قوانین واضح از قبل تعیین شده و نیازی به چانه‌زنی نیست.

هدف از این نوشتار این بود که نشون بده دلیل پیشرفته شدن یک سری کشورها صرف هزاران هزار ساعت برای قانونگذاری و بازنگری در قوانین هست. سیستم‌ها جوری تعریف شدن که هیچ جایی نقص یا عدم وجود پالیسی برای موردی نداریم. قوانین مختلف وضعیت پوششی و حمایتی نسبت به همدیگه دارن. ضمناً نحوه‌ی اجرای قانون و ارزیابی و نظارت بر اجرای قوانین هم مورد بسیار مهمی هست که در این کشورها با جدیت دنبال میشه. از سیستم‌های نظارتی تا خبرنگاران و رسانه‌ها نحوه‌ی اجرای قانون رو با دقت پیگیری می‌کنند.

با وجود تمام این نظارت‌ها در کشورهای پیشرفته هم ما همچنان شاهد تخلف‌های متعدد چه از جانب مسئولین و چه از جانب مردم هستیم. مثال مشخصش فرارهای مالیاتی هست که یک از عللش نقص قوانین مالیات هست. سالانه از اوایل ماه ژانویه تا اواخر اپریل یعنی حدود چهار ماه زمان ارائه‌ی گزارش میزان درآمد سال گذشته‌ی هر فرد به دولت امریکا هست. با وجود نظارت دقیق و شدید دولت مخصوصاً روی شرکت‌های پردرآمد، گزارش‌های دروغ یا پنهان کردن بخشی از درآمدها هر سال اتفاق میفته. وقتی در همچین کشورهایی با وجود مجازات‌های سنگین برای نقض قانون، ما همچنان وقوع متعدد جرائم رو می‌بینیم دیگه شمای خواننده خودتون حساب بقیه‌ی کشورها رو بکنید که چی درشون میگذره و ببینید که کشور ما چه راه درازی در پیش داره برا مقابله با فساد مسئولین و پای‌بند کردن شهروندان به اجرای قانون.

امیدواریم که دغدغه‌ی قلبی دلسوزان کشورمون در اقصی‌نقاط جهان به گوش مسئولین امر برسه و …

با تشکر ویژه از آقایان #جواد_مرتضوی و #کیوان_ابراهیمی برای راهنمایی‌های ارزشمندشان در تالیف این نوشتار.

Avatar

لبخند پارسی

ثبت نظر

کانال یوتیوب K1inUSA

عضویت در خبرنامه K1inUSA

    سپتامبر 2024
    ش ی د س چ پ ج
     123456
    78910111213
    14151617181920
    21222324252627
    282930  
    مشاهدات بی واسطه ایرانیان از امریکا

    کانال یوتیوب K1inUSA را دنبال کنید.

    برنده ایرپادز پرو اپل شوید!
    اینجا کلیک کنید
    close-link
    برنده خوش شانس ایرپادز پرو اپل به ارزش 249 دلار باش!
    شرکت در قرعه کشی
    close-image