ای مرا بر خاک تو روی نياز
ای کوير تو بهشت جان من
عشق جاويدان من ايران من
ای ز تو هستی گرفته ريشهام
نيست جز انديشهات انديشهام…*
نویسنده: دندانپزشک، فارغالتحصیل از دانشگاههای بوستون و تهران، ساکن ایالت کالیفرنیا
شب سال نو میلادی بود که پیامک تحویل سفارش آنلاینم رو از آمازون دریافت کردم. ده دقیقهای از دریافت پیامک گذشته بود و من که مشغول انجام کاری بودم هنوز نرفته بودم بسته رو از دم در آپارتمان بردارم که صدای زنگِ درب اومد. تا بیام به خودم بجنبم و در رو باز کنم طرف رفته بود و بستهی پستی ما رو با یه یادداشت کوچیک پشت در گذاشته بود. متن یادداشت از این قرار بود:
“همسایهی عزیز
این بسته توی لابی ساختمان در قسمت صندوقهای پستی رها شده بود. شما باید از این بابت به آمازون شکایت کنید.
سال نو مبارک!”
ماموران پستی در آمریکا موظف هستن که سفارشهای مشتریها رو درست پشت در آپارتمانشون و یا در قسمتی مطمئن از حیاط خونهها قرار بدن. اخیرا قبل از ترک محل درب خونه رو هم میزنن تا صاحبخونه مجبور بشه به هوای باز کردن در هم که شده بیاد و بستهش رو از پشت در برداره تا دزدیده نشه. بستههای پستی اغلب نباید در محل مشترک ساختمانها مثل لابی که امکان دستبرد بهشون هست رها بشن.
غرض اینکه وقتی این یادداشت کوچیک رو از یه همسایهی خارجی گرفتم که حتی منتظر نمونده بود تا ببینمش و ازش تشکر کنم که سفارش صد دلاری رو برام حفظ کرد و حتی به خودش اجازه نداد که تو اون شلوغ پلوغی خودشم یه هدیهی دزدکی گیرش بیاد، اونم در شب سال نو که حال و هوای دلمون عجیب بوی غربت میگیره و عجیبتر یاد نوروز خودمون میفتیم، هیچ حسی به جز حس خوشایند خوشآمدگویی** به کشوری که هنوز بعد از قریب به یک دهه مثل غریبه میمونی براش به آدم دست نمیده.
تو اون حال و هوای احساسات مخلوط غم و شادی بودم که یک دفعه صحنهای که چند ساعت قبلش توی اینستگرام دیده بودم صاف اومد جلوی چشمم؛
فیلم کوتاهی از یک جوون سویشرتپوش که یه تیکه آجر رو محکم پرتاب کرد به سمت شیشههای ایستگاه اتوبوس وسط یکی از خیابونهای شهر و تمام اون دیوار شیشهای خرد شد و تکهتکه ریخت روی زمین. این اتفاق در عرض همین سه چهار شب گذشته در جریان اعتراضها و اغتشاشهای اخیر ایران رخ داده بود. ظاهراً این جوانک میخواست با روش خودش اعتراضش رو به رخ مسئولین بکشه.
یاد این صحنه که افتادم یهو دوباره دلم گرفت. اینبار نه به خاطر غربت خودم، به خاطر غربت وطنم در میان مردمانش. اینجا وسط کشوری با مدل اقتصاد سرمایهداری که آدمهاش تمام فکر و ذکر و هدفشون پول هست و پول، چون تو سیستم آموزشی و کاریشون با این نوع جهانبینی رشد میکنند، یک غیر مسلمان که هیچ قید و بندی نداره به جز رعایت اخلاق و وجدان، به خودش اجازه نمیده که بستهی پستی دیگری رو صاحب بشه. اونجا وسط کشوری که نزدیک به چهل ساله مثلاً داره با مدل اقتصاد اسلامی میچرخه و کودکانش از اولین سال مدرسه با عناوینی مثل حقالناس و بیتالمال آشنا میشن و مدام زندگی معنویت-محور براشون ترسیم میشه، یه جوون به خودش اجازه میده در خوشبینانهترین حالت به خاطر نشون دادن خشمش از شرایط نابسامان اقتصادی و یا در بدترین سناریو تحت آموزش و القائات دشمنان قسمخوردهی کشورش، اینچنین اموال عمومی رو آسیب بزنه و با انتشار ویدئوش سعی در ارعاب مردم داره.
کار به جایی رسیده که بعضی هموطنانم که متاسفانه کمتعداد هم نیستند، شدن مصداق آیهی شریفهی
“وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً ۚ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ”***
انگار دیگه امیدی به هدایتشون نیست.
خدایا عاقبتمون رو ختم به خیر کن!
توضیحات:
* شعر ای وطن از آقای نادر ابراهیمی
** When you are “welcomed” into a foreign country
*** مَثَل [دعوتكننده] كافران چون مَثَل كسى است كه حيوانى را كه جز صدا و ندايى [مبهم، چيزى] نمىشنود بانگ مىزند. [آرى،] كرند، لالند، كورند. [و] درنمىيابند.
ثبت نظر