یک خانمِ هموطنِ دلنگران، ساکن آمریکا
یکی از اساتید قدیمی و سن و سالدار ایرانی هست که شاید نامش برای خیلی از دوستان آشنا باشد. من به اسم و رسم این بزرگوار کاری ندارم، فقط همین بس که از فعالان قدیمی آزادیخواهی در ایران بودند که از نظر منش مذهبی و باورهای دینی با جریان حاکم بر ایران زاویه دارند. ایشان هنوز هم علیرغم سالها زندگی و عملکرد آکادمیک در خاک آمریکا، عشق ایران در صحبتها و نگاههایش غیرقابلکتمان است و سالی چندین نوبت به ایران سفر میکند و تا جاییکه بتواند خدمت هموطن میکنند.
من این بزرگوار را در روزهای اول مهاجرتم به اینجا ملاقات کردم. لبخند معناداری به حجابم زد و گفت: “حالا من باید به تو دست بدم یا نه؟!” و خندید. من هم به چهرهی سالخورده و نگاه مهربانش خیره شدم و با خنده گفتم: “امر، امر شماست استاد، هرجور شما امر کنید، من شاگردی میکنم!” گفتن ندارد که ایشان دستشان را پیش نیاوردند و به عقیدهی من احترام گذاشتند و ذرهای خلل هم در روابطمان ایجاد نشد.
اینهایی که گفتم همه مقدمه بود برای اینکه بگویم این بزرگوار در همان نشست دوستانهای که با هم داشتیم، اولین و بیشترین موضوعی را که برای بحث انتخاب کرد “سردار سلیمانی” بود. از من و همسرم میپرسید که به عنوان آدمهایی که تازه از ایران آمدهایم، نگاه مردم به این “قهرمان ملی” را چطور ارزیابی میکنیم. در تکتک کلمات و جملاتش احترام نسبت به این به قول خودش “قهرمان ملی” موج میزد و خوشحال بود که بالاخره بعد از سالها، ایران یک “قهرمان” دوباره پیدا کردهاست.
من در آن جلسه و بعد از آن، خیلی زیاد به این حقیقت فکر کردم که حس “میهنپرستی” و “غرور ملی” چیزی نیست که با زاویهداشتن با دین حاکم بر یک جامعه تحتالشعاع قرار بگیرد. غیرت نسبت به تمامیت ارضی ایران و عشق به هموطن چیزی بود که واضحاً در گفتار و کردار این مرد بزرگ قابل مشاهده بود. مردی که تعصب دینگریزی در او، باعث نشدهبود برای ایران بد بخواهد یا بیرحمانه چشمانتظار آشوب و جنگداخلی و خارجی مجددی باشد که شاید از درونش، حکومت سکولاری باب دل او بیرون بیاید!
امروز که از گوشهوکنار و از راه دور، فیلم شعارهای گاهوبیگاه مردم کلافهی کشورم را میبینم، یا وقتی در فضای مجازی، یا در محفلهای واقعی، اعتراض عوامانهی مردم را نسبت به جنگ سوریه و لبنان مینگرم، بیشتر از هر وقت دیگری به آن ملاقات و تاثیرش بر خودم فکر میکنم. انگار لقلقهی زبان مردم شده باشد که به جای خرج کردن پول کشور در سوریه و لبنان و عراق، بیایید به داد ملت برسید! نه به حرفی که میزنند فکر میکنند و نه به فلسفهای که پشت این جنگهاست.
من نه گرفتاری و فشار اقتصادیای که بر شانهی نحیف مردم سنگینی میکند را کتمان میکنم و نه راستش صرفاً رنگ و لعاب مذهب و مقدسات به جنگ سوریه زدن و غافل شدن از سایر ابعاد مهم این اقدام نظامی را در این اشتباه مردم بیتاثیر میدانم! ولی اگر علت و معلول و حواشی را کنار بگذاریم، به این نتیجه میرسیم که واقعیت یک چیز است و آن ”قهرمان ملی” بودن “سردار سلیمانی” و “مدافعان حرم” است. اینکه بخواهیم با نگاه بابشدهی دین گریزی و دینستیزی، ارزش و اعتبار کار ”مدافعان حرم” را، فقط به صرف پسوند “حرم” آن زیر سوال ببریم، نه تنها به دور از انصاف، که حتی به دور از عقل و درایت سیاسی است.
کمی از برداشتها و حرفهای عوامانه بیرون بیاییم و به دور از عقدهها و تعصبها، این گربهی خموده در نقشهی جغرافیا را به دید خریدار بنگریم. باور کنیم که آن روشنفکر مدعو به هیاهو و هرجومرج، لزوماً عاشق میهن و هموطن نیست. هیاهوی حواشی را کنار بگذاریم و ببینیم آیا غیر از این است که “مدافعان حرم” و “سردار سلیمانی” برای حفظ وجببهوجب این گربه است که خودشان را به آتش و خاک و خون زدهاند؟!
فهمیدن این حقیقت که ایران، در مرزی دورتر با دشمنی میجنگد که اگر این مرز را رد کند، به راحتی و بهچشمبرهمزدنی، ماشهی تفنگش را بر روی مرزهای ما باز میکند، انقدر سخت و سنگین است؟! حتی اگر از دین خستهایم، از ایران خسته نباشیم و حقایق را ببینیم که به قول سعدی بزرگوار ایرانزمین:
حقایق سرایی است آراسته
هوی و هوس گرد برخاسته
نبینی که جایی که برخاست گرد
نبیند نظر گرچه بیناست مرد
همه، مسئولان و مردم، مراقب این گردوخاکها باشیم…
ثبت نظر