پردهی اول
خورخه راموس خبرنگار، گوینده خبر، روزنامهنگار اسپانیولی و صاحب جوایز متعددی در این حوزه است.
توسط تایم جزو «۲۵ اسپانیولیِ موثر در امریکا» قرار داده شده
و والاستریت ژورنال به وی لقب «برترین خبرنگار تلویزیونهای اسپانیولی زبان» را داده.
وی مستند تاثیرگذاری ساخته به نام «نفرت رو به افزایش»،
که در آن سخنان نژادپرستانهی برخی از اشخاص مطرح و فرقههای امریکایی گنجانده شده
که هر کدام میتوانند کلیپ شده و میلیونها بار در فضای انگلیسی و فارسی منتشر شوند.
اما مهمترین قسمت این فیلم که در ساعات اخیر صدا کرده،
آنجاست که راموس در شهر دیبیوک (Dubuque) ایالت آیوا، وقتی ترامپ مشغول کمپین انتخاباتی بوده،
جلوی وی بلند میشود و سوالاتی مطرح میکند. ترامپ اجازهی صحبت نمیدهد: «بشین سر جات، نفر بعدی».
راموس بر خلاف خبرنگار سی.ان.ان که جلوی ترامپ کم آورد، با جسارت بیان میکند
«من خبرنگارم. به عنوان یک مهاجر و سیتیزن حق پرسیدن سوال دارم آقای ترامپ».
پاسخ میشنود: «برگرد به همان Univision».
#I Have The Right To Ask A Question
راموس اما تسلیم نمیشود و میگوید:
«تو نمیتوانی ۱۱ میلیون نفر را دیپورت کنی. تو نمیتوانی دیواری به طول ۱۹۰۰ مایل بسازی. حق نداری شهروندی کودکان را کتمان کنی»
(ترامپ در همین حال از نیروهای امنیتی میخواهند وارد عمل شوند و دوباره میگوید بشین سر جات)
مردی بلند قدی با کت و شلوار وارد میشود و از راموس میخواهد سالن را ترک کند.
اما راموس میگوید: «به من دست نزن قربان!»
Do Not Touch Me Sir
صحنهی بعد: راموس خارج از سالن قدم میزند و ناراحت است.
فرد مذکّری از اعضای تیم ترامپ با وی دهان به دهان میشود:
«تو خیلی بیادبی. این چیزا به تو ربطی نداره. یالا از کشور من گمشو بیرون…»
راموس میگوید: «من هم یک سیتیزن امریکا هستم!»
فاشیستِ ترامپی از اشتباهش دستپاچه میشود و میخواهد درستش کند:
«یونیویژنی (نام شبکه تلویزیونی راموس). نه! این بهت ربطی نداره» It’s not about you
راموس: «این به ایالات متحده مربوط است»
It Is About The United States
پردهی دوم
آبان ۸۸، اولین دیدار رهبری با نخبگان پس از قضایای فتنه بود و جوِّ تهران بیثبات و متشنج.
بنده هم به تبعِ عضویت در بنیاد، در همایش نخبگان جوان و بعد هم در بیت حضور داشتم.
در انتهای صحبتهای بچهها و قبل از شروع سخنان رهبر ، یکی از دانشجویان شریفی به نام محمود وحیدنیا پا شد
و گفت من میخواهم صحبت کنم.
محافظی که کنارش بود دستش را کشید و مجبورش کرد که بنشیند.
او هم مثل خورخه راموس نظم جلسه را بهم زده بود و میخواست بدون وقت قبلی صحبت کند.
اذان نزدیک بود و هنوز رهبری صحبت نکرده بودند. چند دقیقه بعد، رهبر به همان سمت اشاره کرد
و گفت: “اون آقایی که بلند شدن، به زور نشوندنشون، بیان صحبت کنن”.
سکوتی در سالن حکمفرما شد. وحیدنیا ناباوارانه گفت من؟ و به تریبون رفت.
جلوی روی رهبر مملکت از وقایع کوی دانشگاه گرفته
تا کهریزک و برخورد خشن پلیس و باتوم زدن مردم و غیره انتقاد کرد.
«ما در دانشگاه نمیتوانیم از رهبر انتقاد کنیم. صدا و سیما زیر نظر رهبر است اما نماینده مردم نیست».
راجع به رد صلاحیتها در شورای نگهبان نیز انتقاد کرد.
رهبر فقط گوش میداد و یادداشت بر میداشت.
وسط این صحبتها، چند بار دانشجوهای انقلابی اعتراض کردند،
اما وحیدنیا مکرراً وقت اضافه طلب میکرد و با موافقتِ رهبر انقلاب روبرو میشد!
بعد از اتمام صحبتها، دو نفر از دانشجوهای انقلابی تقاضای صحبت کردن و جواب دادن داشتند
که رهبری گفت « سعه صدر داشته باشید، دیگر وقت نیست».
نزدیک به یک سوم از صحبت ایشان در آن روز معطوف به جوابگویی شد
و بالکل با رویهی سالهای پیشین که عمدتاً راجع به مسائل علمی، دانشگاهی و دغدغههای حرفهای نخبگان بود فرق داشت.
روز بعد از این ماجرا دیدم بعضی رسانههای سبز و ضد انقلاب شایعه کردهاند
وحیدنیا مفقود و بازداشت شده و این حرفها؛ که همان روز وحیدنیا در مصاحبه با سایت الف این اکاذیب را نفی کرد.
طی آن سالها، ایشان را مکرراً در دانشگاه میدیدم و مشاهده میکردم
پس از دیدار مذکور، در یک نشریه مخالف با حکومت در دانشگاه مطلب مینویسد.
صدا و سیما هیچوقت آن سخنان را پخش نکرد و برای عموم مشخص نشد
چرا رهبر ی آن روز اینقدر سیاسی سخن گفتند. همه میدانیم که در ایران،
مبحث آزادی بیان با مشکلات و نواقص فراوانی در کشور مواجه است که بنده هم به وضع موجود منتقدم.
وضعیت امریکا از نظرِ آزادیِ بیانِ ظاهری (که حتماً اهمیت دارد)،
در بسیاری موارد برتر از کشور ما بوده اما حالا این کشور رهبر ی این چنین بالای سر خود میبیند
و ایران هنوز در دستان خامنهایست، با همان سعه صدر مثال زدنی…
ثبت نظر