فیلم Captain Fantastic(کاپیتان فوقالعاده)، ساخته سال ۲۰۱۶ است که تا الان هفت جایزه و افتخار به دست آورده است. ظاهرا اغلب این جوایز نیز مردمی بوده است.
فیلم، داستان زندگی خانوادهای است که در جنگلهای شمال آمریکا و به شکلی متفاوت زندگی میکنند.
فیلم؛ بیانیهای نسبتا خوشساخت و بسیار منتقدانه نسبت به آمریکای امروز است. از پزشکی و تغذیه آمریکای امروز گرفته تا سیاست، فرهنگ، آموزش و پرورش، روابط انسانی، خانواده و البته دین!
شاید برایتان جالب باشد که بدانید شخصیت محبوب قهرمانان فیلم، پروفسور نوآم چامسکی است. چامسکی را شاید بتوان منتقدترین شخصیت آکادمیک امروز آمریکا نامید.
(با توجه به اینکه روز ۲۴ آبان، روز کتاب و کتابخوانی بود و زمان زیادی از آن نگذشته است کتاب ایالات شکست خورده و کتاب نظمهای کهنه و نوین جهانی از نوآم چامسکی گزینههای خوبی برای مطالعه هستند)
پدر در فیلم کاپیتان خارقالعاده، به لحاظ ظاهری بسیار شبیه بازیگران نقش مسیح در سینمای غرب است و جالب است که ضد ادیان رسمی است.
اما گویی دین جدیدی را آورده است. دینی مرکب از عناصر و پارامترهای مختلف که با هم ترکیب شده است و انسان جدیدی خلق کرده است. انسانی که آن چیزهایی که در دنیای امروز مهم و معیار باارزش بودن است را با خود دارد. مثل توانمندی در علم، موسیقی، ورزش و …
اما علیرغم توانمندی در تمام این عرصهها، نسبت به این موارد، بسیار بیتفاوت است و آنها را چندان مهم نمیداند.
فیلم عصیانی همراه با تمسخر و عصبانیت نسبت به جامعه آمریکاست. حس تنفر از مصرفگرایی، تقلیل زندگی به فان و سرگرمی، بیهودگی، قواعد اجتماعی صوری و بیریشه در فیلم موج میزند. تمسخر و عصبانیت نسبت به همه چیز و توصیه به جدی گرفتن زندگی و ساخت نحوی دیگر از زندگی بر پایه فلسفه و تفکر گره خورده با طبیعت و هستی!
فیلم به طور همزمان، نحوه دینگرایی و باورهای سنتی نسل قدیم آمریکا و عقلانیت مدرن نسل میانسال و جدید آمریکا را پس میزند.
هرچند در نهایت، کارگردان تا حدودی از افسارگسیختگی شخصیتها کم میکند، اما همچنان احساس نیاز به تغییر اساسی در همه چیز و نابود کردن و ساختنی دوباره قابل مشاهده است. خواستهای که لزوما و کاملا منطقی و عقلی و چهارچوب مند نیست، اما شما آن را با تمام وجود حس میکنید، میخواهید و دوست دارید.
این وضعیت در مورد انتخاب ترامپ و انتخابات آمریکا هم قابل ملاحظه است. شاید بسیاری از شعارها و نکات مطرح شده از سوی او، به نظر منطقی و ساختار یافته نباشد، اما برای وضعیت آمریکای امروز جذاب و گیراست.
آمریکایی که هشت سال با شعار تغییر اوباما زندگی کرد، اما تغییری که مدنظرش بود اتفاق نیفتاد. آمریکایی که دوست دارد دگرگون و متحول شود و چندان برنامههای ترمیمی و اصلاحی، چشم و دل مردم را با خود نمیبرد.
شاید اگر رقیب ترامپ در انتخابات، برنی سندرز میبود، این احساس تحولخواهی را میشد با افزایش مشارکت، بیشتر احساس کرد. چون در آن وضعیت، انتخابکنندگان، با دو نحوه تحولخواهی و تغییر اساسی وضعیت مواجه بودند که شباهتهای قابل توجهی هم با هم داشتند. هر چند تفاوت در رویکرد و شیوه و تعریف آنها از تحول و تغییر بنیادی نیز چشمگیر بود. اما وجه تحولخواهی در هر دو وجود داشت.
در آن صورت، شاید میشد شرکت در انتخابات را به معنای تحولخواهی(با دو قرائت ترامپی یا سندرزی) و بیتفاوتی و شرکت نکردن را به معنای حفظ وضع موجود یا بیاعتمادی به هر دو شکل تحولخواهی دانست.
اما حذف سندرز و حضور کلینتون در مرحله نهایی، دعوا را به تحول خواهی ترامپی و حفظ وضع موجود با کمی اصلاحات(از جنس کلینتونی) تغییر داد. لذا بخش قابل توجهی از تحولخواهان که موافق رویکرد ترامپ نبودند، از چرخه رقابت بیرون ماندند و مشارکت در حد متوسط باقی ماند!
البته ورود سندرز، کار را برای سیستم حاکمه آمریکا سختتر میکرد. چون اگر میبود و مشارکت به نحو محسوسی افزایش مییافت، فرهنگ تحولخواهی و تغییرات اساسی، فضای جامعه را پر میکرد. حالا که نیست و تحولخواهی ترامپی به شکل عجیب و میلیمتری پیروز شده است، سیستم حاکمه همچنان امیدوار است که نسخه تغییرات بنیادین ترامپ به حدی بد از کار در آید که مردم سر عقل آمده و راهی میانه را انتخاب کنند که نه سیخ بسوزد و نه کباب.
کارگردان در پایان فیلم Captain Fantastic هم سعی کرد باز طرف مردم را بگیرد، اما تراشیدن ریش پدر فیلم در بخش پایانی، که مسیح نوینی با دینی نوساخته برای آمریکای امروز بود، نشان میداد که سیستم حاکمه بیتفاوت نیست و صرفا تماشاچی عصیانگریها نخواهد بود. بلکه برای حفظ وضع موجود تلاش موثر و هدفمند خواهد داشت.
ثبت نظر