نیمه اول دهه ۱۹۹۰ بود و من در یک شرکت مهندسی کار میکردم.
یکی از مدیران شرکت (کارل) به فوتبال (امریکایی) علاقه بهسزایی داشت.
صبح که وارد دفتر میشد دنبال روزنامه میگشت که نتایج مسابقات فوتبال محلی دبیرستانها و دانشگاههای روز قبل رو بررسی کنه و بعد از اون هر فرصتی پیدا میکرد،
جزئیات رو از اونهائی که مسابقه رو از تلویزیون دیده بودند میپرسید.
بعد از مدتی متوجه شدم که کارل تلویزیون نداره.
فکر کردم که قابلیت مالی خوبی داره،
با این حساب باید خیلی کنس باشه که حاضر به پرداخت مبلغی کم واسهی یه تلویزیون نیست.
مدتی بعد مسابقهی مهمی بود
و یکی از همکاران دیگه یک دستگاه تلویزیون سر کار آورد که قسمتهای مهم مسابقه رو ببینه.
کارل که یکی از مدیران شرکت بود نه تنها از این کار ممانعت نکرد بلکه تمامِ وقتِ نهارش رو به تماشای مسابقه پرداخت.
تصمیم مهم خانوادگی
بعد از ظهر اون روز من به شوخی به کارل گفتم:
خوب پس میدونم که تو برای هدیه کریسمست چی میخوای.
بهش گفتم ما کارمندان در بین خودمون پول جمع کرده و برات یک دستگاه تلویزیون میگیریم که راحت بتونی مسابقات رو در آرامش خونهت تماشا کنی.
او به تمسخر لبخندی زد و گفت تلویزیون نمیخواهم.
باز به شوخی به او گفتم: کارل اما این تلویزیون برای تو خرجی نداره، یک هدیه از طرف ماست.
او دوباره سر باز زد.
باز به شوخی گفتم اگر مصرف برقت بالا میره بگو تا برای اونم یه کاری بکنیم!
ایندفعه کارل جدیتر برخورد کرد و گفت: ما استطاعت مالی داریم اما «این یک تصمیم است، یک تصمیم خانوادگی».
این جواب برای من کاملاً غیر منتظره بود و برایم یک معما شد.
چندی بعد در پیکنیک سالانهی شرکت، اتفاقاً سر یک میز نشسته بودیم.
وقتی که دوروبرمون خلوتتر شد از او سؤال کردم که علت تصمیمش برای نخریدن تلویزیون چیه.
او وقتی که احساس کرد من واقعاً کنجکاوم و برام مهمه که علت رو بدونم، جواب رو با یک سؤال شروع کرد
و گفت: آیا هیچ انسان عاقلی خودش رو تسلیم دشمنش میکنه؟
فامیلشو چی؟ آیا شما حاضرید همهی عزیزانت رو که به پشتیبانی تو امید دارند، دست بسته تحویل دشمنت بدی!؟
متدین به دین
من که داشتم سعی میکردم رابطهای بین دشمن و تلویزیون پیدا کنم، باز ادامه داد
و به من گفت: آیا مسیحی هستی؟ متدین به دینی هستی؟ گفتم بله من مسلمان هستم.
گفت من راجع به اسلام چیزی نمیدونم. آیا دین تو، شما رو به فامیلدوستی و تربیت صحیح فرزندانتون ترغیب نمیکنه؟
گفتم البته، حتی بیشتر از مسیحیت. گفت بسیار عالی. ادامه داد
و گفت: آیا میدونی اکثر کسانی که فیلمها و برنامههای تلویزیونی رو میسازند یا همجنسبازند، یا ضد خدایند، یا بیخدا، یا اینکه فقط سود مالی براشون مهمه، نه تربیت و آیندهی فرزندان من و تو؟
تربیت فرزندان به دست دشمن
شرکتهای تلویزیونی با هم سر سود رقابت دارند نه بر سر تربیت فرزندان آیندهی کشور.
من فرزندانم رو خودم از مدرسه میارم که سر راه براشون اتفاقی نیافته، چطور میتونم اونها را جلوی تلویزیونی بگذارم که دشمنان ما برای تربیت اونها برنامهریزیش کردند!
من واقعاً باید یک احمق باشم که اجازه بدهم فرندانم رو دشمنانم تربیت کنند.
تو این کار رو میکنی؟ اگر من خودم تلویزیون تماشا کنم چگونه میتونم فرزندانم رو از همون کار نهی کنم؟
او در راه و کلامش بسیار قاطع بود…
طرز فکر و جدی بودن این شخص در تربیت فرزندانش، مرا واقعاً شگفتزده کرده بود.
او و همسرش زندگیشان را وقف تربیت صحیح فرزندانشان کرده بودند.
واقعاً قابل تحسین است…
ثبت نظر