نوشتهی دانشجوی دکترای سیاستگذاری عمومی
کانال تلگرام نویسنده آقای yousof_azizi
چون نرم افزار استیتا رو روی کامپیوترم نصب نکردهام، هفتهای دو روز مجبورم بیام تو سایت کامپیوتری دانشکده بشینم و کارهام رو بکنم. هر دفعه ماجرایی داریم با این دانشجویان مَستر (کارشناسی ارشد). حالا خدا رو شکر بچلرها (دانشجوهای کارشناسی) اینجا نیستند.
یک پسر آمریکایی هست، از اون خنگ و شلختهها که از ریاضی هیچی نمیفهمند. اونایی که آمریکا بودند میفهمند من چی میگم؛ یعنی خنگ میگم، خنگ میشنوید! باید بیاید اینها رو ببینید تا بفهمید چی میگم… خلاصه، یک دختر چینی همکلاسش رو پیدا کرده که بیاد باهاش کار کنه تا تمریناش رو حل کنه و رفع اشکال! شانس من هم همون زمانهایی که من اینجام اونا هم میاند.
این دانشجویان چینی (نه چینی ـ امریکایی)، اینایی که تازه از چین اومده اند، هم دختراشون هم پسراشون خیلی مبادی آداب و مراقب رفتارهاشون هستند. البته نمیدونم اونها هم بعد از مدتی زندگی در امریکا، مضمحل میشند در جامعه آمریکا یا نه.
برگردیم به داستان خودمون: یک بار پسره اومد بعد از حل شدن همهی تمرینهاش موقع خداحافظی دختره رو بغل کنه. از این نوع بغل کردنهای احمقانه زن ـ مرد در امریکا. یعنی زن ـ زن و مرد ـ مرد اونجوری هم رو بغل نمیکنند اما زن ـ مرد باید هم رو این شکلی بغل کنند! دختره یک دفعه جا خورد! ترسید! عقب عقب رفت! بعد پسره تازه برگشته بهش میگه اوه میتونم بغلت کنم؟ دختره هم در حال خنده و هیجان یک چیزی پته پته میکنه (انگلیسیش هم افتضاح) که نه و ما مثلا اینجوری نیستیم و … بعدشم سریع بای گفت و دررفت.
این هفته هنوز ده دقیقه از شروع تمرینشون نگذشته، پسره برگشت گفت امشب (شب شنبه که تعطیله) برنامهت چیه؟ دختره هم انگار توی باغ نیست اصلا، برگشت و گفت با اسکایپ با چین باید حرف بزنم. پسره یک لحظه هاج و واج نگاهش کرد بعد گفت منظورم این بود که برنامه «فان»ت چیه! (Fun = سرگرمی و خوشی). بعد هم نیش احمقانهش رو باز کرد!
دختره تازه منظور پسره رو گرفت، گفت: اوه هیچی فکر کنم، باید بشینم سر تمرینهام! پسره برگشت یک ادای احمقانه در آورد و گفت: من که میرم آبجو میخورم و تخت میگیرم استراحت میکنم. دختره ایندفعه جدیتر گفت: گود فور یو! (معادل «خب بارک اله به تو!» در فارسی)
نمیدونم دختره نمیفهمه یا اینا رو نمیشناسه! کسی نیست بهش بگه مگه مجبوری بیای با این پسرهی نادان حل تمرین راه بندازی؟ من هم این انتهای اتاق مجبورم خودم رو کنترل کنم که نترکم از خنده! گفتم اینها رو بنویسم شاید تا وقتی این نوشته رو تموم کنم اینا هم گورشون رو گم کنند، من به کارهام برسم.
پینوشت: واضح است این نوشته به این معنا نیست که همهی آمریکاییها آگاهی لازم در مورد تنوع فرهنگی و عدم تحمیل فرهنگ و عرف خودشون بر خارجیها و مخصوصا دانشجویان بین المللی رو ندارند. اتفاقا بسیاری از آمریکاییها مخصوصا در محیطهای آکادمیک (دانشگاهی) درک خوبی از تفاوتهای فرهنگی دارند و احترام زیادی برای دیگر فرهنگها هم قائلند.
ثبت نظر