نویسنده: ساکن انگلیس
خب بالاخره طوفان و بوران به سر رسید و شاید الآن بشه یه نگاه به عقب کرد و دید در کشوری که ادعای عَلَمداری در تکنولوژی و مدیریت داره یه طوفان سه چهار روزه چطور مدیریت (!) شده.
حداقل از دوشنبه ۲۶ فوریه بود که Met Office یا همون سازمان هواشناسی انگلیس جدی جدی شروع کرد به انتشار اطلاعیه و اخطار که هوا میخواد سرد بشه، قراره که برف درست و حسابی بباره، طوفان در پیش رو داریم و أیها الناس، آماده باشید. حتی تا اینجای قضیه رو فرمود که دما شدید میافته به حول و حوش پنج درجه زیر صفر ولی به دلیل باد سردی که همراه این موج داره میاد، جماعت احساس دمای ۱۰- تا ۱۵- رو خواهند داشت. حجم برف رو هم از پنج سانت در سطح دریا تا ۱۵ سانت در ارتفاعات پیشبینی کرده بود. حتی ناصحانی هم اومدن توی رادیو از مردم خواستن که کِنِسی رو کنار بگذارن و کمی شیر شوفاژ رو بیشتر وا کنن و شاخص دستگاه تنظیمکنندهی دمای منزل رو روی دمای بالاتری قرار بدن. چون ضرر افزایش هزینههای انرژیشون به مراتب کمتر از ضررهای ناشی از بیمار شدن هست.
داستان از این قراره که یه موج سرمای پر فشار که توپش توی سیبری پر شده بود، سرش رو خم کرده بود سمت اروپا و گازشو گرفته بود تا یه حالی از اروپانشینان نگیره، بیخیال نشه. از سهشنبه شب دما به شدت افتاد ولی دیگه چهارشنبه بود که هوا رسماً قاطی کرد؛ برف و طوفان با هم. گر چه سابقاً اخبار چنین وضعی در شهرهای دیگه از جمله لندن رو از طریق رسانهها شنیده و دیده بودم، یه همچین وضعی رو خودم توی شهرهایی که توشون زندگی کردم لمس نکرده بودم و از نزدیک با تبعات ظهور و بروز چنین طوفانی برخورد نداشتم.
طبیعتاً با اون همه اخطار و اعلان پیشاپیش به اضافهی این همه دک و پُز مدیریت در انگلستان و صدها هزار صفحه قوانین Health and Safety، کمترین انتظاری که داری اینه که صبح چارشنبه که میخوای بزنی بیرون، شهرداری حداقل یه پاکت شن نمک روی کف خیابونا و پیادهروها ریخته باشه؛ یه فکری به حال فرودگاهها کرده باشه که بسته نشن به خاطر چهار پنج سانت برف؛ یه دو تا اتوبوس داخل شهری اضافی در نظر گرفته باشه (با این همه تبلیغی که برای استفادهی مردم از حملونقل عمومی توی بوق و کرنا میکنه) تا مردم کنار خیابون یخ نزنن. اما اگه شما دیدید که یه همچین کاری رو مدیران شهری منچستر، دومین شهر بزرگ انگلستان، در «سال مهندسی» کرده باشن، مام دیدیم.
و اما اونچه که اتفاق افتاد بر اساس گزارشهای بیبیسی:
یک ترافیک وحشتناک در شهر که مسیرهای ۱۵ دقیقهای و عادی داخل شهر رو کرده بود یک ساعت. از طرفی چون کارمندان مهدکودکها به موقع نرسیدن سر کار و اون یه کارمندی که توی مهدکودک هست میگه نمیتونه مسئولیت بیشتر از ده تا بچه رو به تنهایی قبول کنه، والدین باید صبر پیشه کنن تا سایرین از کارمندان هم برسن و بتونن بچه رو تحویل بدن. یه عده هم سر کار منتظر ورود همینایی هستن که الآن توی مهدکودک گرفتار شدن.
توی هر خیابونی چند تا ماشین به هم زدن و چون رانندگی این جماعت هم در سطح حرفهای هست (!) و زمین هم لغزنده، طرف ماشینش رو رد نمیکنه که چند صد متر ترافیک پشتی حداقل یه ماشین جلوتر بره.
ایستگاههای اتوبوس مملو از جمعیت هست، از دور شبیه تجمعات کارگرهایی هست که حقوقشون ماههاست عقبافتاده. همه که زیر سایهبون یک متر در دو متر ایستگاه اتوبوس جا نمیشن که. عموم جماعت زیر برف وایسادن و گاه تا وسط خیابون میان ببینن از سمت افق دود اتوبوسی چیزی میبینن یا نه. یکی از دوستان که در بین اون جماعت بوده تعریف میکرد که یکی از شهروندان با اون شماره تلفنی که جهت تماس با سازمان اتوبوسرانی Stagecoach در ایستگاه درج شده تماس گرفت و چند جملهای که مملو از عبارات عرفانی بود که با حرف F شروع میشدن، با اونور خط درددل کرد.
عموم خودروها مجهز به سامانهی گاه بسیار هوشمند ABS هستن ولی چرا روی شیب عرضی خیابونها این ترمز جواب نمیداد، نمیدونم!
چون چالههای آسفالت خیابونهای محلی هم پر از برف بود و به سختی میشد تشخیص داد محل حضور اون چالهها رو، گهگداری صدای برخورد شاسی خودروها به کف خیابون رو میشد شنید! (در مورد چالههایی به عمق تاریخ بعضی خیابونها بعداً خدمت میرسم)
سابق بر این، میرفتی ایستگاه قطار در کشور Railway Kingdom و اگه هوا بد بود و از قبل بلیطی هم خریده بودی و خط ریل بسته بود به خاطر فقط چند سانت برف (!)، شکایت میکردی و یا با اتوبوس جابجات میکردن یا بهت جریمه میدادن. امسال شرکت Network Rail پیشدستی کرد و بالای ۱۴۰۰ سرویس ریلی ر از سهشنبه شب تعطیل کرد و مدیرش نشست با خیال راحت کاپوچینوی قندپهلو رو نوش جان کرد. اصلاً کی گفته نماد حملونقل انگلستان باید خطوط ریلی بی توقف و کشورْ شمول اون باشن، ها؟!
خیلیها هم از بیخ سر کار نرفتن و با هر جا تماس میگیری، کمبود نیرو دارن یا دیر تشریف میارن سر کار یا به دلیل دورکاری انجام کارها بسیار کند خواهد بود.
توضیحات عکسها:
– اختلال در حمل و نقل کالا موجب کمبود مواد غذایی اولیه در فروشگاهها شده
– کمبود سبزیجات در فروشگاهها
مسافری ۱۴ ساعت در قطار گرفتار بوده و فقط با یک بطری آب رایگان ازش پذیرایی شده
– گذراندن یک شب در قطار گرفتار در برف
– گرفتار شدن مردم در قطار گیر کرده در برف و سپری کردن ساعتهای طولانی در قطار
– متأثر شدن فرودگاههای انگلستان
– گرفتاری خودروها و کامیونها در برف
– تأخیر مأمورین شهرداری در جمعآوری زبالهها و پخش شدن سطلها به دلیل باد شدید
– اطلاعیه سازمان هواشناسی: همهی سفرها به نوعی مختل خواهند شد
– تعطیلی موقت فرودگاه دابلین
– درخواست از ارتش برای کمکرسانی
– صدها خودرو توی برف گیر کردن
– زایمان در خودروی گیر افتاده در برف
عکسهای تکی و واضح را ببینید.
خیلیها هم از بیخ سر کار نرفتن و با هر جا تماس میگیری، کمبود نیرو دارن یا دیر تشریف میارن سر کار یا به دلیل دورکاری انجام کارها بسیار کند خواهد بود.
در کشوری که روز به روز انواع تکنولوژیهای جدید مرتبط با انرژی و زیرساختهای انتقال اون مطرح میشند، حدود ۱۵۰۰۰ خانه در جنوب انگلستان در پی موج دوم طوفان (Emma) دو سه روز رو بدون هر گونه انرژی برای گرمایش یا روشنایی یا پخت و پز سپری کردن.
در شهرهایی من جمله بخشهایی از لندن، چند روز قطعی آب بیداد کرد. بهداشت، آب آشامیدنی، کار رستورانها و بیزنسهای محلی به دلیل قطعی آب لنگ بودن چون لولههای آب در اثر یخزدگی ترکیده بودن.
توی کشوری با سامانهی دهنپرکن NHS فقط چند صد نفر، عموماً کهنسال، فوت شدن یا در شرایط بحرانی بین مرگ و زندگی قرار گرفتن. شاید درکش کمی سخت باشه ولی یکی از دوستان پزشکم که تخصصش مراقبت از کهنسالان هست، میگفت که اگه در این کشور نظام خانوادهی گسترده برقرار بود، این مقدار مرگ و میر کهنسال و هزینههای بسیار سنگین نگهداری از کهنسالان وجود نمیداشت. کهنسالان معمولاً پرستار دارن و اونام به خاطر ترافیک نتونسته بودن برن سراغ اینا. بعضی هم سُر خورده بودن و آسیب دیده بودن و یا از سرما یخ زده بودن (!) و یا از گرسنگی (!) فوت شده بودن.
دامداران (البته نه صوفیهاشون!) چند روزی با مسألهی گرمایش دست و پنجه نرم میکردن و گاه دام از دست میدادن. بعضی هم ایده زده بودن و دونه دونه گوسفندها رو توی محفظهی فِر آشپزخونه گرم میکردن!
به دلیل راهبندان شدید و یا بسته بودن راهها، فروشگاهها خالی از محصولات و مواد غذایی اولیه مثل نون و شیر و نمک بودن. بخشهای مربوط به سایر مواد غذایی مثل گوشت و انواع سبزیجات و میوهها هم عموماً خالی بودن.
اینا چند مورد از مهمترین کمبودها و مکافاتهایی بود که یه موج سرمای اتفاقی ایجاد کرده بود. در کل گزارشهای رسانهها از نیمه تعطیل شدن کشور به دلیل یک موج سرما صحبت میکردن.
اما اونچه که برای من جالبتر بود، برخورد مردم با این مشکلات بود. دیگه توی فرودگاه کف و سوت نمیزدن و فیلم بگیرن و بذارن روی توئیتر و فیسبوک و تلگرام یا فحش رو نمیکشیدن به صدر تا ذیل مملکت. در همون زمان که مشکلات وجود داشت، عکسها و گزارشاتی هم از همیاری مردم به همدیگه برای بیرونرفت از مشکلات بود. کشاورزها گاه با تراکتورهاشون توی باز کردن راه برای مردم یا کشیدن وسیله نقلیهی مردم استفاده میکردن.
از اون ماشینآلاتی که در سرمای اخیر ایران مردم تصویر اونا رو به همدیگه میفرستادن و انتظار داشتن که نمونهی همونا که در کانادا استفاده میشه، در ایران هم باشه (و از قضا هم بود!) در سطح بزرگراهها و خیابونها خبری نبود ولی مردم اون عکسها و فیلمها رو به همدیگه ارسال نمیکردن که موجبات ضعف هموطنشون برای مواجهه با مشکلات فراهم نشه. در کل مردم سعی میکردن شرایط رو از اونی که هست بغرنجتر نکن. بیایم این خودباختهگی عجیب و غریب رو که داریم به خون همدیگه تزریق میکنیم کنار بگذاریم. بیایم توی مواقع مشکلات سعی کنیم باری برداریم تا باری بزرگتر رو روی دوش هم بگذاریم.
قطعاً توقع تسهیلات و مدیریت و رسیدگی به موقع و مسئولانه رو از این دولت خسته و بیکفایت و بیخود نداریم. خب حداقل بیایم خودمون به داد همدیگه برسیم وقتی کشور دچار وقایع غیر مترقبه شده و مسئولین هم انگشت به دهان موندن.
ثبت نظر