نویسنده: پزشک فارغالتحصیل دانشگاه علومپزشکی تهران، ساکن امریکا
هر شهری اینجا، هر چقدر هم کوچک، حداقل یک کتابخانه دارد و تا جاییکه من در امریکا دیدهام، برنامههای کتابخانهها کمابیش شبیه هم هستند. یعنی حداقل یکسری الگوهای تکرارشونده بینهمهشان است. در شهرهای بزرگ هم، هر محله یک کتابخانه دارد که مسافت زیاد، باعث نشود خانوادهها از آن استفاده نکنند. خلاصه همیشه در یک مسافت منطقی از محل زندگی شما در شهر، یک کتابخانهی جاندار پیدا میشود.
یکی از برنامههای مشترک بین تقریباً همهی کتابخانههای عمومی امریکا، ساعت بازی و کتابخوانی بچههاست. اسم آن story time است و ترکیب قصه و کتاب و شادی و بازی و شعر و موسیقی است. امروز برای اولینبار، دخترکم را بردم به کتابخانهی نزدیک خانه. اول از همه اینکه فضای کتابخانه لزوماً عصاقورتداده و آرام نیست. فضاها و زمانهای مشخصی برای سکوت مخصوص کتابخانه وجود دارد، ولی زمانهای بسیاری از روز، به خصوص برای بخش مخصوص کودک، سروصدای بچهها پذیرفتهشده است. در سفر اخیرم به ایران، خیلی برایم جلب توجه کرد که چقدر فضاهای مختلف در ایران، حضور بچهها را تحمل نمیکنند و چقدر در امریکا برعکس است! یکی از این فضاها کتابخانه است.
شاید حتی بشود گفت کتابخانههای عمومی در امریکا، قبل از اینکه برای بزرگسالها طراحی شده باشد، برای بچهها طراحی شده است. قسمتی در انتهای قفسههای کتاب کودک، فضای باز و با کفپوشهای مخصوص کودک است که والدین و کودک بتوانند پهن زمین شوند و کتاب بخوانند. حتی بهغیر از کتاب، اسباببازی هم آنجا هست که بچهها حتی اگر بازی هم میکنند، در محاصرهی کتابها و جو کتابخانه باشند.
“زمان قصه” در کتابخانهی محل ما، دو روز در هفته برگزار میشود و هربار حدود یکساعت طول میکشد که حدود نیمساعت آن کتابخوانی برای کودک و نیمساعت آن زمان بازی بچهها با اسباببازیهای عمومی کتابخانه است. یک برنامه در سالن اصلی کتابخانه برگزار میشود که مناسب همهی بچههاست. یک برنامه هم در اتاق برگزار میشود که مخصوص زیرهجدهماهههاست. به نظر میرسد ممنوعیتی برای حضور کوچولوترها در برنامهی سالن اصلی نباشد و برنامهی اتاق، بیشتر یک انتخاب بهتر برای بچههای کوچکتر است تا یک اجبار و قانون سفت و سخت. حدس من این است که حضور بچههای کوچکتر را در سالن اصلی سخت نمیگیرند تا والدینی که بچههایی با سنین مختلف دارند، دچار مشکل نشوند و از طرفی آنهایی که مثل من فقط یک بچهی زیر هجدهماه دارند، بتوانند با خیال راحتتری در اتاق، بچهشان را مشغول بازی ببینند و از حضور بچههای بزرگتر نترسند!
چقدر همهچیز منطقی و فکرشده است. درعینحال، چقدر همهچیز ساده و قابل پیادهسازی در ایران هم هست… حداقل در کتابخانههای موجود سطح شهرها! چقدر دلم میخواهد روزی این دلنوشتههای کوچک، سرمنشاء تغییرات بزرگ و قشنگ در ایران شود… مگر دل آدم، چقدر جای تلنبار شدن حسرتهای رنگارنگ است؟!
ثبت نظر