این آقا پسر نشسته کنار یه دختر با ظاهر شرق آسیایی و داره ازش سوال میپرسه که یه کسب و کار کوچک رو چطور شروع کنم. اولویتهای سرمایهگذاری الآن روی چیه؟ آیا تو شبکههای اجتماعی هم فعالیت کنم یا نه؟
اینقدر هم بلند بلند حرف میزنه که کل افراد اطراف دارن میشنون. دختره هیچ حرفی نمیزنه و پسره همش سوال میپرسه و منظور خودش رو برای دختره توضیح میده اما دریغ از یک جواب توسط طرف مقابل. به ظاهر و قیافهی دختره هم نمیاد چیزی راجع به این مسائل بدونه و اطلاعات و تجربهای داشته باشه، البته خب این چیزا رو خیلی نمیشه از روی ظاهر قضاوت کرد.
حدود ده الی پانزده دقیقه به همین منوال میگذره و پسره آخر صحبتهاش یه چیزی میگه که قضیه رو قشنگ روشن میکنه: «خب دیگه، من باید برم. امیدوارم چیزایی که بهت گفتم مفید باشه و بتونی نظر استاد رو با اینا جلب کنی. من که ترم قبل این درس رو داشتم فهمیدم به سوال در مورد این موضوعات و مباحثه راجع بهشون علاقهی زیادی داره. موفق باشی»
ما هیچ، ما نگاه
ثبت نظر