اهل کابل است و خوش صحبت. خیلی زود در جشن عید غدیر گرم میگیرد. میپرسد جاب جدید تو را خوش است؟ ثانیهای هنگ میکنم. دو زاریام میافتد و سراسیمه میگویم بله بله. میگوید تابحال ایران نیامده اما خیلی دوست دارد به زیارت حضرت رضا برود.
نذیر راحتتر بود برخی عبارات را به انگلیسی بیان کند. میگفت به مدرسهی امریکایی رفته و دو فرزندش را هم به مدرسهی دولتی فرستاده. گفتم پس چطور مذهبی شدهای؟ گفت طبیعی است دیگر، انسان برای چه به هویت خود پشت پا بزند؟
صحبت از تفاوتهای زبان فارسی با فارسی دَری گل انداخت. برخی تفاوتهای بامزه بین زبان دو ملت را مرور کردیم. بحث خیلی زود سمت سیاست روز رفت.
میگفت آقای خامنهای عز ما هستند و هر چه شیعیان امروز دارند از انقلاب آقای خمینی است. انسان که شجاعت آقای خامنهای را میبیند افتخار میکند، مرد بزرگی است این سید. میگفت اکثر افغانستانیهای سنیمذهب هم در شبکههای اجتماعی به حمایت از ایران برخاستهاند.
پرسیدم چقدر افغانستانی در کلفرنیا داریم؟ گفت بسیار، دهها هزار. پرسیدم بقیهی شیعیانتان هم با تو همنظرند؟ میگفت خانوادهی ما وقتی ۸ سالم بود به امریکا آمدیم و همه مقلد آقای خمینی هستیم. هر چه هموطن شیعه اینجا میشناسم عاشق انقلاب آقای خمینی هستند. ما چهل سال پیش در کابل جرات نمیکردیم بگوییم شیعه هستیم، آقای خمینی که آمد با آن تقوا با آن شجاعت با آن ابهت، عزیزمان کرد.
میگفت به ایران و پیشرفتهایش افتخار میکند. گفتم همین خانمهای ایرانی دانشجو را که اینجا میبینی از برکت انقلاب است و پیشرفت زیاد کردهایم اما من از این ناراحتم که خیلی وقتها در ایران با برادرانِ هموطن تو بدرفتاری میشود. گفت اشکالی ندارد، طبیعی است. ماه گذشته در سفر کاری به اروپا رفتم، ژرمنها و فرانسها هم با امریکاییها خوب نیستند. ایرانیها برادران ما هستند، مرزها را باید برداریم.
این مهندس ارشد الکترومکانیک در یک شرکت بزرگ سیلیکونولی شاید از مشکلات و سختیها در داخل ایران آگاه نبود اما طبع و نگاه بلندی داشت…
ثبت نظر