دانشآموختهی استنفورد، ساکن کلفرنیا
ایران که بودم چند سال پیش عاشق بومگردی و غذاهای محلی شده بودم و فرهنگها و آداب و رسوم. هر شهر و هر خونه ای حال و هوا و صفای خودش رو داشت.
امسال تو امریکا مجبور بودم برای کار مسافرت کنم. ماه رمضون هم بود. فرصت خوبی بود برای سرک کشیدن و پیدا کردن سنترهای شهرهای مختلف. نیویورک و بوستون و دنور.
گروههایی که خیلی حس خوبی میدادند. مراسم و دعاهای سوزناک و قشنگ. خالصانه و خاضعانه. حرفی از تجمل و تفاخر نبود. سادگی و خانگی بودن و حس دوستی و محبت و نوازش گرم.
برای افطار، غذاها اکثراً خانگی تهیه شده بود. عکس، یکی از این مراسم در باستن (بوستون) را نشان میدهد. این حس کامیونیتی حسی است که عجیب در ایران پیداش نکردم و یه جورایی فقط در امریکا دیدمش. حس خانواده نیست. فرق داره. حس آدمهایی که یه جور ساپورت هم هستن؟ نمیدونم. هنوز نمیتونم تو جملات توصیفش کنم. باید فکر کنم روش که چرا کامیونیتیهای اینجا این حس خوب رو دارن. یعنی حسش از کجا میاد…
ثبت نظر