مردم کشورهای غربی و خصوصاً اروپایی هر از چند گاهی یکبار شاهدِ یک داستانِ تکراری اند. در یک شهر، مهاجمی حملهای کور میکند و تعداد کم یا زیادی را به خاک و خون میکشد.
خط خبری رسانهها به کار میافتد و ریزترین جزئیات حادثه را مخابره میکنند. اگر مهاجم (به اسم) مسلمان باشد، روز سختی بر مسلمانان ساکن در غرب میگذرد. دیروز به همراه همسرم در بانک بودیم، ابتدا کارمند خانم خواست با من دست بدهد که عذر خواستم، بعد یک کارمند آقا خواست با همسرم دست بدهد که عذر خواست. نشسته بودیم که تلویزیون اخبار حادثهی لندن را مخابره میکرد و کارمند بانک یک لبخند تصنعی بر لب داشت و خدا میداند که در دلش چه میگذشت!
این روزِ پر از دلهره که سپری شد، فردایش مقامات غربی میآیند به مکان حادثه و یکسری سخن شعاری میدهند و میروند. مثلاً میگویند تروریستها میخواهند ما را بترسانند اما نمیترسیم و تسلیم نمیشویم و به عشق و زندگی و پیشرفت ذیل آزادی ادامه میدهیم و قس علی هذا. بعضاً تروریستها را به مشت پولادین نیز حواله میدهند.
تبعیض و بیعدالتی برای مسلمانان و اسلامستیزی به نسبت در امریکا و کانادا کمتر از کشورهای اروپاییست و همین موضوع از مهمترین دلایلِ حملات کمترِ تروریستی در امریکای شمالی نسبت به اروپا بوده است.
فردای حادثه اما روز از نو میشود و روزی از نو. یک خراش دیگر به جامعه و به روابط اجتماعیِ آدمها افتاده اما مردم اعم از مسلمان و غیر مسلمان، زندگی عادیشان را ادامه میدهند، سر کار میروند و فرزندانشان با هم در مهد و مدرسه بازی میکنند. افراطیهایی بومی نیز پیدا میشوند که با حمله به یک جمع مذهبی یا مسجد، به نوعی انتقام بگیرند و بخواهند پای تمامِ مسلمین را از غرب قطع کنند، تسلسلِ جهالت…
ثبت نظر