نویسنده: دانشآموختهی استنفورد، ساکن کلفرنیا
چند وقت پیش سخنرانی یکی از استادان معروف روانشناسی امریکا را میدیدم. در رابطه با نقش اعتماد در جامعه صحبت میکرد. یک مثالش که یادم مانده میگفت به یک کشور افریقایی رفته بود و برای خرید یک پاککن، یک نفر قیمت را روی کاغذ مینوشت، باید کاغذ را میداد به یک نفر دیگر که یادم نیست چه کار میکرد و بعد پرداخت پول به نفر سوم. یعنی برای خرید یک آیتم کوچک ۳ نفر لازم هستند. نتیجهگیری میکرد که وقتی اعتماد در جامعه از بین رفته باشد هزار measurement دیگر لازم است برای اینکه یک کار کوچک بخواهد انجام شود.
اتفاقا موقعی که این سخنرانی را گوش میکردم حدود زمانی بود که یک کانال تلگرام پستی در مورد کنترل نشدن اقلام کشاورزی در مرز زمینی ایران و عراق نوشته بود با این عنوان که گربههای اینجا خیلی هم حیا ندارند و اشاره کرده بود که پس چرا کنترل وجود ندارد و فقط به یک تابلو اکتفا شده است که چه چیزهایی ممنوع است. این مساله در ذهنم بود که ما عادت کردهایم هزار تا پلیس دور و برمان باشند تا کار غلط را انجام ندهیم. عملا در جامعه امکان ندارد که اینهمه پلیس برای کنترلگری داشته باشیم و باید فرهنگ درست به همراه جریمههای سنگین جایگزین شود… بگذریم.
چند روز پیش برای گرفتن کارت معلولیت یا handicap به DMV رفتم. فقط با یک نامهی خیلی ساده از دکتر. در ۲۰ دقیقه پلاکارد دستم بود و تمام. اصلا باورم نمی شد که dmv هیچ توضیحی نخواست. یعنی با عذرخواهی باید عرض کنم که شاخم در اومد و شکست! یک سوال هم از من نپرسید که چه مشکلی داری و چرا این را میخواهی. هیچی.
ولی نکتهی آخرش این بود که مسئول مربوطه گفت این کارت برای شماست، فقط وقتی شما در ماشین باشید. به کسی نمیتوانید بدهید. در صورت سوء استفاده امکان جریمههای بسیار سنگین وجود دارد. آها به قول خارجیا! حالا دلم یه کم آرومتر شد که باز هم همون مدل فرهنگ اعتماد و جریمههای سنگین برای سوء استفاده در جریان است…2
ثبت نظر