نویسنده: دانشآموختهی استنفورد، ساکن کلفرنیا
داستان یکی از افراد که به تازگی از چین برگشته را میشنیدم. اولین بارش بود که چین میرفت. معمولاً تجربهی اول افراد خیلی برای مقایسه با ارزش است. هر چند که کامل نیست اما نکات قابل تاملی دارد چون کاملاً تحت تاثیر کشور خودشان، کشور جدید را بررسی میکنند. در این روایت هم این شخص شانگهای را با نیویورک مقایسه میکرد.
یکی از نکات جالبی که صحبتش را با آن آغاز کرد داستان کلاه رفتن سرش برای تاکسی از فرودگاه تا هتل بود. یک مسیر ۲۵ دلاری را حدود ۱۲۵ دلار پرداخت کرده بود. حدود۹۵۰ rmb. و تازه وقتی سوار تاکسی شده بود حساب کرده بود که این پول به دلار چقدر میشود و وقتی به هتل رسیده بود با پرسیدن از افراد متوجه شده بود که چقدر سرش کلاه گذاشتهاند.
یک نکته که برایم جالب بود این بود که وقتی متوجه داستان میشود که در نهایت در هتل از دیگران میپرسد. یعنی فقط صرف دانستن مقدار پول کافی نیست تا بفهمید که سرتان کلاه رفته؛ یعنی این داستان کلاه سر رفتن نسبی است.
نکتهی جالب دیگر، مقایسهی جمعیت نیویورک و شانگهای بود. شانگهای یک ابر شهر با ۲۴ میلیون جمعیت و نیویورک حدود ۸ میلیون. با این حال بیان میکرد که احساس تراکم در شانگهای وجود ندارد و در شهر میتوانید راه بروید بدون اینکه به مردم برخورد کنید. در حالیکه در نیویورک احساس تراکم به شدت احساس میشود. همچنین میگفت اکثر رستورانها صف انتظار ندارند.
درمورد تجربهی رستورانها، مدل رفتاری پیشخدمتها هم تفاوت داشت؛ برخلاف امریکا برای سفارش دادن غذا باید دست تکان دهید تا پیشخدمت بیاید. برای پرداخت آخر هم همینطور. ولی در امریکا برای پرداخت خود پیشخدمت ظاهر میشود. تعریف میکرد برای پرداخت هم یک کردیت کارد ماشین میدهند ولی نقدی یا با موبایل هم میتوان پرداخت کرد. حتی روی میز یک بارکد وجود دارد که با اسکن کردن آن میتوان با موبایل پرداخت کرد. البته این تجربه لزوماً قابل تعمیم به تمام رستورانهای شانگهای نیست.
در مورد پرداخت با موبایل مثالهای جالب دیگری نیز بیان کرد. دلیلش را هم گفت که اینطور شنیده که چین یک کشور نقدی بوده که حالا به موبایل رو آورده و روش پرداخت کردیت کارد را رد کرده است. گوینده امیدوار بود که امریکا هم از این تکنولوژیها بهرهمند شود!
ثبت نظر