نویسنده: دانشآموختهی استنفورد، ساکن کلفرنیا
سر ناهار بودیم با بچههای گروه. قرار شد هر کسی بدترین شغلی که داشته رو تعریف کنه. یکی از بچهها که کارش خیلی درسته و امریکایی هم هست شروع کرد. میگفت تو یه کارخونهی ربسازی بوده و کارش پایین آوردن اهرم برای ریختن رب توی قوطیها روی تسمه نقاله!
از اینکه چقدر این کار فجیع بوده و بعضی وقتها تسمه نقاله خراب میشده و اینکه وقتی خونه میرفته بوی ناخوشایندی میداده صحبت میکرد. یکی دیگه از بچهها نوبتش شد. این هم امریکایی و بسیار قوی در کار. او هم داستان مشابهی از یک کارخونهی وانیلسازی داشت.
بعد نوبت به یکی از بچههای هندی رسید. میگفت ما کار نمیکردیم، فقط درس میخوندیم. پدر مادرمون میگفتن بعداً وقت کار کردن دارین. الآن فقط رو درس تمرکز کنین. من هم خب شرایط مشابهی داشتم و تو فکر بودم که ما هم همینجوری بزرگ شدیم.
و اینگونه است که فرهنگ بسیاری از ما، کار سطح پایین را عار میداند و بچههای امریکایی از high school پول در آوردن و کار کردن را تجربه میکنند.
ثبت نظر