K1inUSA
مرا اینطور که می‌بینی نبین جانا!

مرا اینطور که می‌بینی نبین جانا

مرا اینطور که می‌بینی نبین جانا!

عطیه پژوهی ساکن آمریکا

اطرافیان نزدیکم گاهی به شوخی می‌گویند که شبیه سگ لوک‌خوش‌شانس که همه‌چیز و همه‌کس را دوست و رفیق می‌بیند، من هم به طرز غریب و نامتناسبی به دنیای امروز و آدمها خوش‌بینم. راستش را بخواهید شکایت خاصی هم ندارم. جز معدود دفعاتی که ضربه‌های سنگینی می‌خورم، باقی وقت‌ها سرخوشی دلچسبی عایدم می‌شود که مثل و مانند ندارد. حکایت یکی از این سرخوشی‌ها، همین برگه‌ای است که عکسش را گذاشته‌ام.

بعد از دو سال دوری، رفته بودم که چشمم به دیدن خواهر و خواهرزاده‌هایم روشن شود. برای من تازه از ایران آمده، دیدن خواهر و خواهرزاده به خودی خود انقدر مشعوف‌کننده بود که نخواهم به چیز دیگری فکر کنم. ولی دست بر‌قضا، شهر خواهرکم هم از آن شهرهای پرایرانی بود که از پنیر‌لیقوان تا نان‌سنگک هم در مغازه‌هایش پیدا می‌شد.

روز آخر، خواهرم یکی از چمدان‌های بزرگش را گذاشت وسط اتاق و شروع کردیم به پُر‌کردنش از آذوقه و توشه‌ی راه! هرچیزی فکرش را بکنید که ممکن است یک‌خواهر بزرگتر به خواهرکوچکترش بدهد و هرخوردنی ناب ایرانی که تصور کنید را در چمدان چیدیم و آرزو کردیم که باز زودزود همدیگر را ببینیم.

وقتی رسیدم خانه، از شوق نشان‌دادن آن‌همه تحفه که در چمدانم جاساز کرده بودم، همه را پشت هم بیرون کشیدم و آن وسط اصلا نفهمیدم این برگه هم بینشان بوده. تند‌تند برای شوهرم تعریف می‌کردم که کجاها رفتیم و شنگول برای توصیف حالم کم بود.

چند روز بعد که جمع‌وجور کردن وسایل پخش‌وپلا به آخر‌ خط رسیده بود این برگه را دیدم و نخوانده و خوش‌بین فکر کردم فاکتور یا برگه‌ی یکی از کارهای اداری همسرم است؛ گذاشتمش لا‌به‌لای برگه‌هایش و همه را کنار کتابخانه جاساز کردم.

شب که در‌حال آشپزی بودم، همسرم آمد توی آشپزخانه و برگه را دستم داد و همانطور که می‌خندید گفت: “این چیه لای وسایل من؟” … فکر کرده بود از سر شوخی آنرا گذاشته‌ام لای وسایلش که بگویم من برگه‌هایت را واکاوی کرده‌ام!!! منِ از همه جا بی خبر گفتم که فکر کردم برگه‌های اداری اوست. این بار لبخندش به خنده‌ی صداداری تبدیل شد و گفت: “دختر‌جان، چمدونتو گشتن!”

اول کمی وا رفتم. کمی بهم برخورد و کمی به فکر فرو رفتم. ولی آنقدری نگذشت که شروع کردم به قهقهه زدن. تصور کردم که یک پلیس درشت‌اندام با شانه‌های پهن و کُلتی که پیش کمرش آویزان است، برخلاف چیزی که در برگه نوشته و نه از روی شانس و احتمال، که حتمی از روی شواهد و قرائنی به چمدان من مشکوک شده و درش را باز کرده.

راستش را بخواهید تیم خنثی‌کردن بمب و آمبولانس آماده برای انتقال مجروحین احتمالی را هم حتی خیال بافتم! همه حلقه زده‌اند دور چمدان سیاه و غول‌پیکر من و ساکت و بادقت، زیپش را باز می‌کنند(صدای باز شدن زیپ در سکوت با آهنگ پس‌زمینه‌ی پلیسی-جنایی) و سریع در چمدان را با نوک تفنگ بالا می دهند.

اما صحنه‌ای که می‌بینند این است:

سه تا قابلمه‌ی چُدن، دو‌بسته پنیر لیقوان، شش‌بسته نان سنگک تکه شده، یک‌شیشه کشک پاستوریزه، یک‌ظرف غوره‌ی منجمد، یک‌بسته سبزی‌قورمه‌ی یخ‌زده، یک بسته آلبالوخشکه، یک لحاف دونفره‌ی بزرگ و … .

هی می‌خندم و هی فکر می‌کنم کاش می‌شد بابت استرسی که بهشان وارد کردم ازشان عذر بخواهم.

پی‌نوشت: دوستانی که تجربه‌ی سفر خارج از کشور را داشته‌اند می‌دانند که گاهی جستجوی چمدان‌ها ممکن است به هر دلیلی اتفاق بیفتد. در آمریکا بعد از گشتن چمدان، در آن برگه ای می‌گذارند که در آن به شما اطلاع داده‌می‌شود که چمدانتان باز و جستجو شده است.

حتی بودند دوستانی که وقتی چمدانشان قفل بوده، آنها را در سالن ترانزیت پیدا کرده‌اند و کلید یا رمز قفل را از آنها جویا شده‌اند. برخی احتمال می‌دهند که چمدان‌های سنگین، حاوی وسایل فلزی یا خوراکی حساسیت بیشتری برای ماموران امنیتی فرودگاه دارد.

برخی دیگر ملیت و دین و ظاهر و مسائل سیاسی_اجتماعی را دخیل می‌دانند و … . هرچه که هست، طبق آنچه در برگه‌ای که در چمدان‌ها می‌گذارند آمده، این جستجو شانسی و به دور از هیچ پیش‌داوری یا قانون خاصی است. دُرُست و غلطش با خودشان، نوشته ی فوق نگاهی بود طنزآمیز از مواجهه‌ی یکی از دوستان با این برگه در اولین تجربه‌ی سفر داخلی‌اش در خاک آمریکا

Avatar

نویسنده مهمان

ثبت نظر

کانال یوتیوب K1inUSA

عضویت در خبرنامه K1inUSA

    می 2024
    ش ی د س چ پ ج
     123
    45678910
    11121314151617
    18192021222324
    25262728293031
    مشاهدات بی واسطه ایرانیان از امریکا

    کانال یوتیوب K1inUSA را دنبال کنید.

    برنده ایرپادز پرو اپل شوید!
    اینجا کلیک کنید
    close-link
    برنده خوش شانس ایرپادز پرو اپل به ارزش 249 دلار باش!
    شرکت در قرعه کشی
    close-image