برنامهی این هفتهی فرندشیپ اینترنشنالِ کلیسا یه برنامهی اردو مانند بود: میوهچینی از Eckerts’-Boyd Orchard، یکی از بهترین و بزرگترین باغها و مزارع ایالت کنتاکی. این توضیح رو بدم که در اطراف شهرها باغها و مزارعی وجود داره که میتونی با پرداخت ورودی وارد باغ بشی و خودت از درختها میوه بچینی و خریداری کنی. هالووین یه بهونهایه که مردم بیشتر به این باغها و مزرعهها میرن، چون میتونن کدوهایی که میخوان برای هالووین تزئین کنن رو به جای خرید از فروشگاه، مستقیم از بوتهش بچینن؛ که خب خودش یه جور تفریحه!
برنامهی روز پنجشنبهی کلیسا برای اردوی باغ رایگان بود، یعنی نه نیازی بود ورودی بدیم و نه پول میوههایی رو که میچینیم پرداخت کنیم! سرویس ایاب و ذهاب هم که بهراه بود. با دوستان ایرانی قرار گذاشتیم ساعت ۸:۳۵ توی ایستگاه باشیم. اتوبوس تقریبا به موقع اومد و ما سوار شدیم. بماند که خیلی ضعیف عمل کردیم و دیرتر از بقیه سوار اتوبوس شدیم و در نتیجه جا نداشتیم بشینیم و کل مسیرو ایستادیم! (ولی خب خیلی هم سخت نگذشت بهمون؛ چون ما تجربه سختتر از اینا رو با خط ۱۲ حرم داشتیم!!)
خلاصه بعد از حدود نیم ساعت به مقصد رسیدیم. بعد از بازدید از فروشگاه مواد غذایی مربوط به مزرعه و محصولات ارگانیک، پذیرایی مختصر و شنیدن توضیحاتی مبنی بر اینکه هر نفر سه عدد سیب میتونه بچینه، گروه گروه سوار تراکتورهایی شدیم که ما رو به داخل باغ و مزرعه میبرد. مثل کلاسهای هفتگی، شرکت کنندها اکثرا غیرآمریکایی یا به قولی اینترنشنال بودن. علاوه بر ما که از طرف کلیسا رفته بودیم، گروههای مختلفی به اون باغ اومده بودن. بچههای مدرسه و مهد کودک و همینطور معلولین (که حضورشون در اون هوای سرد یکم عجیب بود).
در مسیری که سوار تراکتور بودیم، بوتههای ذرت، کدو تنبل، تمشک و انواع درختهای سیب با تنوع عجیب غریب که تا به حال ندیده بودیم، به چشم میخورد. تراکتور ما رو جایی پیاده کرد که هم به بوتههای کدو دسترسی داشتیم و هم به درختهای سیب. سه عدد سیبمون رو از سه نوع درخت سیب متفاوت چیدیم و رفتیم سمت بوتههای کدو. بهترین زمان برای برداشت کدو تا هفته پیش بود، اونروز دیگه کدوها پلاسیده شده بودن. اینکه ناخودآگاه در شرایطی قرار گرفته بودم که دنبال کدوی سالم بگردم و برای هالووین کدو بچینم، در حالیکه هیچ اعتقادی به خود هالووین و اصراری به برگزاریش ندارم برام جالب بود! متاسفانه یا خوشبختانه کدوی سالمی وجود نداشت که بچینم… بعد هم فهمیدم که اصلا رایگان نبوده و باید پول کدو رو پرداخت میکردم!
تو دلم تحسینشون کردم و گفتم: دمتون گرم! چقدر خوبه که با این قبیل برنامهها که کم هم نیست و در مناسبتهای مختلف به مدلهای مختلف برگزار میشه، برای حفظ فرهنگ و سنتهاتون تلاش میکنید، و در حین اینکه برای اینترنشنالها تسهیلاتی رو فراهم میکنید، چقدر قشنگ و غیر مستقیم اونها رو در معرض فرهنگ و سنتهاتون قرار میدید، فرهنگتون رو معرفی میکنید و گسترش میدید، و در عین حال از هیچ زور و اجبار مستقیمی هم برای تحمیلش استفاده نمیکنید! و نتیجه هم میگیرید.
واقعیت اینه که این برنامهها برای ما رایگانه، اما برای اونها خیلی هزینه بره. اونها در هر دو بُعد فردی و اجتماعی اعتماد به نفس دارن، یعنی به هویت و فرهنگشون چه در بُعد فردی و چه در بعد اجتماعی می بالن، و در نتیجه حاضرن هزینهی این فعالیتها و برنامهها رو برای حفظ و گسترش هویت و فرهنگشون متقبل بشن (چون از طرفی این رو هم میدونن که نتیجهی این هزینه براشون ضرر نیست بلکه منفعته).
کاش در کشور ما هم از این نوع فعالیتها و روشها برای گسترش، حفظ و جلوگیری از نابودی فرهنگ و دین وجود داشته باشه، و به اهمیت جزئیات و کوچکترین کارهای تأثیرگذار بر روی مخاطب توجه بشه. کاش حداقل اگر نمیتونیم جذب کنیم، دفع نکنیم! کاش ما هم برای حفظ هویتمون تلاش کنیم و اعتماد به نفس داشته باشیم… انتقاد بکنیم اما ناجوانمردانه از هر وسیلهای برای خودزنی و سرکوب خودمون استفاده نکنیم.
سوار بر تراکتور در باغ
ثبت نظر