بیسهمیِ راهبهها
دکتر سید مجید حسینی
در فرودگاه سانفرانسیسکو همه جنس آدمی میتوان دید. آدمها اصلاً یک جنس نیستند. اندازهی تمام انسانهای روی کره خاکی، جنس مختلف هست. جنس زمخت، جنس نازک، جنس سرد، جنس گرم، همه و همه، روی سیاره، سهم خودشان را دارند، سهم خودشان را مطالبه میکنند و تمام عمر میدوند تا این سهم را از زندگی بگیرند. اما راهبها، این زنهای راهبه درست وسط جهان تکنولوژی، جهان سود، جهان نفع و فردگرایی، درست در قلب سهمخواهی جهان، سهمی از دنیا نمیخواهند.
زنهای راهبه حتی موها را تراشیدهاند، از این دنیا، سهم زیباییشان را هم نمیخواهند، دنبالش هم نیستند، جذب هم نمیخواهند بکنند، همراهشان هر کدام ساک کوچکی بود، اندازهی گذران کوتاه سفر و عمر. یک لحظه حس کردم این راهبهها، سهم نمیخواهند، چقدر سبک اند، اصلاً معنا و عبادت و مناسک را رها کن، اینها از بیسهمی سبکاند؛ مثل آهو جستوخیز میکردند، اینکه جذب نمیخواستند، حتی زیبایی نمیخواستند، آرامشان کرده بود، زیبا ترشان کرده بود.
من فکر کردم، چون جذب نمیخواهند، جذب میکنند. چون سهم نمیخواهند، سهمِ محبت میگیرند. روزی اگر یک لحظه طمع سهم کنند، چیزی بخواهند، کسی بخواهند، نیازی نشان دهند، دنیا با تمام وزنش مثل پتک میخورد بر سرشان. فکر کردم، سادگی عجب چیز دست نیافتنیست. بی سهمی، چقدر عظمت میخواهد. سهم هم فقط مادیات نیست، پول و خانه و زندگی و امکانات و تحصیلات؛ نه سهم، گاهی فقط خواست روحی ما از جهان است. گاهی کندن از این سهم، اندازهی کوه کندن، اندازهی جان دادن، اندازهی همهی خواست سلولهای آدم سخت است، اما این راهبهها فهمیدند… بیسهمیشان، روحشان شد. حالا سبکاند و من شیدای این سبکیِ بیسهمی هستم. شیدای این سبکها، نمیدانم میشود؟
ثبت نظر