«ایده نگارش این یادداشت بعد از دیدن ویدئوی سخنرانی آقای دکتر بازارگان در حضور رهبر معظم انقلاب به ذهنم رسید. نکاتی است درباره آموزش و پرورش در ایران و هلند!»
زمان ما دهه شصتیها، هنوز تنبیه و کتک زدن در مدارس رایج بود. مثلا یادم هست که معلم کلاس پنجم ما اول صبح که از راه میرسید، سیگارش را از پنجره کلاس بیرون میانداخت و قبل از هر کاری، حدود ۷۰ درصد کلاس را با شیلنگ گاز تنبیه میکرد.
تئوری معلم کلاس پنجم ما برخلاف معلمین کلاسهای اول تا چهارم ما این بود که قبل از اینکه دانشآموز، معلم را مجبور به تنبیه کند، باید تنبیه شود تا هم اعصاب معلم راحتتر باشد و هم دانشآموز در اضطراب نباشد که بالاخره زنگ اول قرار است تنبیه شوم یا زنگ دوم یا سوم؟! خلاصه اینکه مدرسه برای بخش قابل توجهی از دهه شصتیها با تنبیه و داد و بیداد همراه بوده است.
حالا بیست سال از آن روزها گذشته و الان که دخترم را باید سال آینده به پیشدبستانی و بعد مدرسه بفرستم، چند وقتی است شروع به تحقیق راجع به مدارس مختلف کردهام. بخش قابل توجهی از مدارس که افراد مختلف توصیه میکنند دخترم را در آنجا ثبتنام کنم، بیشتر شبیه فانکلاب هستند تا مدرسه!
بیشتر وقت دانشآموزان به مشغولیتی کمفایده میگذرد و بچهها سرگرم هستند و به جای آموزش دیدن با شیوههای مختلف مثل بازی و یادگیری مهارتهای زندگی اجتماعی، فقط مشغول و سرگرم هستند(مثل ما دهه شصتیها که هفت سال در دوره راهنمایی و دبیرستان سرگرم یاد گرفتن انگلیسی و عربی بودیم؛ اما هیچیک جز چند کلمه چیزی یادمان نمانده است و نه یک حال و احوال ساده با یک توریست میتوانیم داشته باشیم و نه چند خط قرآن شریف را میتوانیم بدون غلط بخوانیم و بفهمیم)
اما آموزش و پرورش در کشور هلند معنا و جایگاه دیگری دارد. سعی میکنم این جایگاه ویژه را با یک خاطره منتقل کنم.
روزی در پارک مشغول بازی با دخترم بودم که سه دختربچه حدودا ده دوازده ساله هم به پارک آمدند و با هم شروع به بازی کردند. از نوع بازی کردنشان معلوم بود که به درگیری میرسد و اینطور هم شد. چالش بین آنها به حدی رسید که نگران شدم و نزدیکتر رفتم. نکته جالب اینجا بود این دختربچهها که از دست هم عصبانی شده بودند به سمت هم میرفتند و به هم نزدیک میشدند و با لحن تند با هم صحبت میکردند، اما دو اتفاق نمیافتاد. اول اینکه دستشان از کنار بدنشان جدا نشد و ذرهای به هم دست نزدند. حتی دستشان به نشانه تهدید به زدن هم بالا نیامد. دوم اینکه حرف رکیک به طرف دعوا نگفتند.
نکته مهم دیگر این بود که به محض تذکر من و خانم دیگری که متوجه دعوای دخترها شده بود از هم فاصله گرفتند و رفتند.
چند بار دیگر هم این رفتار را از طرف بچههای سنین ۸ تا ۱۴ ساله در هلند شاهد بودم. حدس زدم که این نحوه برخورد در موقعیت تنشزا، در مدرسه به بچهها آموزش داده میشود و وقتی از دوستانی که چندین سال ساکن هلند بودند پرسیدم، تایید کردند که بچهها، مجموعه ای از رفتارهای نورمال در زندگی اجتماعی را در مدرسه تمرین میکنند. حتی باید توان زندگی کردن و انجام کارهای شخصی به دور از والدین را در سالهای اولیه مدرسه یاد گرفته و تمرین کنند.
البته این به معنای بیعیب بودن سیستم آموزش و پرورش هلند نیست و هر سیستمی باید با ویژگیهای بومی هماهنگ باشد و نمیشود با تقلید، آموزش و پروش را بهمثابه یک تکنولوژی وارد کشور کرد. اما هماهنگی بین آموزش و پرورش با اهداف و مطلوبیتهای جامعهای مانند هلند، قابل توجه است.
آموزش و پرورش مطلوب ما با توجه به ویژگیهای اجتماعی و تاریخی ایران اسلامی، چگونه باید باشد؟
تکمله: جالب است بدانید که یکی از رسوم ملی در هلند هم مربوط به روز پایان مدارس و بعد از امتحانات نهایی (Dutch final exam) است که پرچم هلند را سر در خانهها نصب میکنند و کیف و بعضا کتابهای خود را بالای پرچم میاندازند و به این شکل، موفقیت در گذراندن امتحان نهایی را جشن میگیرند. این آزمون نهایی و رسم مربوط به آن که ظاهرا Trivia نام دارد ریشه تاریخی داشته و به قرن نوزدهم باز میگردد.(عکسهای پایین)
ثبت نظر