پاسخ خواندنی به انتقادات
بخش ۱
در مورد متنی که اخیراً در باب زندگی در امریکا منتشر شد، طبیعتاً بنده تنها مسئول نوشتهی خود هستم و به اشکالاتی که به نوشتهی بنده وارد شد پاسخ میدهم.
۱. یک اشکال کلی این بود که شما با مخاطب نقضی صحبت کردهاید و این مشکل امثال بنده را حل نمیکند. مثلاً گفتهاید استفاده از اجناس و خدمات امریکایی هم کمک به اقتصاد امریکاست و همه استفاده میکنند، پس این جواز میشود امثال بنده هم از امکانات ارائه شده در داخل امریکا استفاده کنم، ولو این که کمک به اقتصاد این کشور باشد. این اشکال به نظرم منطقیترین ایراد بود اما دو نکته:
الف. با فرض قبول نکتهی فوق، فردی میتواند به امثال بنده اشکال وارد کند که خود دچار ایراد فوق نباشد. وقتی فردی خودش در زندگی روزمره از بسیاری از خدمات شرکتهای امریکایی از جیمیل و جستجوگر گوگل گرفت تا سیستم عامل ویندوز و بسیاری از سرویسهای دیگر استفاده میکند، خودش دچار عیبی است که دیگران (یعنی امثال بنده) را به سبب ابتلا به آن (نفع رساندن به اقتصاد کشورهای غربی) سرزنش میکند. بنده به شخصه چنین اشخاصی را قبل از عیب گرفتن از دیگران، دعوت به رفع عیب از خود میکنم. از نظر دینی هم ائمه علیهم السلام در مورد عیبجویی در عیبی که خود بدان مبتلا هستیم نهی کردهاند. این را برای این بیان کردم که احساس میشود برخی به شکل شخصمحور وارد بحث میشوند، گویا خودشان بری هستند. این افراد بعد از این که عیب فوق را در خود رفع کردند، حق دارند صحبت کنند. به قول معروف یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به دیگران.
ب. مقصود بنده از سخن فوق، پاسخ نقضی نبود، بلکه این بود که در کلیت، نفع رساندن به غرب، در قبل کسب منفعت بیشتر اشکالی ندارد. مقصود بنده یک پاسخ ایجابی بود اما قبول دارم شبیه پاسخ نقضی نوشته شده بود و لذا اشکال وارده، ایرادی صحیح بود. در مورد جامعهی اسلامی که بحث کاملاً مشخص است. اگر ما امروز بخواهیم تمام مراودات اقتصادی خود با غرب را قطع کنیم، آسیبی که خود میخوریم، بیش از آسیبی است که به غرب میخورد. پس کشور اسلامی اشکال ندارد با غرب مراوده اقتصادی داشته باشد، ولو اینکه غرب از این مراوده نفع ببرد. مثال بارزش فروش نفت ایران به اروپا است که معلوم است به توسعهی اقتصادی غرب کمک میکند. میماند در سطح اشخاص. آیا من نوعی به عنوان یک شهروند در حیطهی خصوصی میتوانم کاری کنم که به غرب نفع اقتصادی برسد اما در قبل آن نفع ببرم؟ این را خود دوستان میتوانند در متون فقهی جستجو کنند اما به شکل خلاصه اجرت گرفتن از کفار به شرطی که خلاف مصالح مسلمین نباشد و مشتمل بر محرمات اسلامی نباشد، اشکالی ندارد. پس من نوعی اگر ساکن غرب باشم و کارفرمای غربی هم داشته باشم اما حواسم جمع باشد خلاف مصالح مسلمین کاری نکنم، مشکلی ندارد. یا این که تاجر خصوصی باشم و با غربیها مراودهی تجاری داشته باشم (با شرایطی که ذکر شد)، اشکال ندارد. البته مسالهی جواز این کار با ایدهآل بودن آن دو بحث مجزاست که به آن هم پرداخته خواهد شد.
پاسخ خواندنی به انتقادات
بخش ۲
۲. یک ایراد کلی بر مبنای داستان صفوان جمال بود. این داستان یک مقدار باید با دقت بررسی شود. بحث امام علیه السلام با صفوان این بود که تو به دل خودت مراجعه بکن، آیا برای وصول طلب خود راضی به بقای ظالم در حدی که طلب تو را بدهد، هستی؟ صفوان گفت: بله. مشکل صفوان این بود، نه کرایه دادن شتر به هارون. اتفاقاً از اصحاب امام علیه السلام، فرد دیگری به نام علی بن یقطین هم در دربار هارون سمت وزارت داشت. میتوانید خود از نظر تاریخی بررسی کنید، سمت او به خاطر کاردانیاش بود یعنی امور خلافت را رتق و فتق میکرد و در کارا بودن دستگاه هارون نقش داشت. نفعی که او به هارون میرساند، خیلی بیشتر از نفعی بود که از کرایه دادن یک کاروان شتر به هارون میرسید. اما بدون شک او راضی به بقای هارون نبود که امام علیه السلام او را از ادامهی کار در دربار هارون نهی نکردند.
اتفاقاً مصالح امت اسلامی به شکل اعم و شیعیان به شکل اخص، در خدمت او در دستگاه هارون بود. نتیجهی داستان صفوان این نیست که مراودهی اقتصادی ولو با ظالم حرام است، بلکه رضا به بقای ظالم حتی برای یک لحظه جائز نیست. این دیگر یک بحث نفسانی است. کسی که در غرب مشغول به تحصیل یا کار است باید در نفس خود جستجو کند که آیا راضی به بقای ظالمین غربی است یا نه؟ اگر در این کشورها سرمایه دارد، آیا برای حفظ سرمایهی خود راضی به بقای ظالمین است یا نه؟ اگر این در نفس او موجود نیست، مبتلا به اشکال صفوان نیست. درس داستان صفوان این است که مسلمین تا جایی که میتوانند نفع اقتصادی خود را وابسته به بقای ظالمین نکنید تا دچار اشکال صفوان نشوند. چرا که مال دنیا از اموری است که برای اکثر افراد دلبستگی زیاد میآورد و اگر با بقای ظالمین گره بخورد، احتمال بالا انسان دچار رضا به بقای ظالمین خواهد شد.
۳. در مورد مثال مخالفت با آل سعود و زندگی در مدینه منوره، گفته شده است که اگر کسی این کار را هم بکند دچار تناقض است که کمی باعث تعجب برای بنده شد. یعنی الآن شیعیان عربستان همگی باید عربستان را ترک کنند و مهاجرت کنند که مبادا اقتصاد عربستان از آنها منفعت اقتصادی ببیند؟ یا داخل کشور خود طوری کار نکنند که عربستان رشد اقتصادی کند؟ انسان حرفی میزند باید متوجه عواقب آن باشد. با چنین منطقی چرا آقای خمینی در بخش بزرگ دورهی تبعید ساکن نجف اشرف بود؟ با این که ایشان با حکومت صدام حسین از روز اول مخالف بود؟ یک مقدار برای بنده عجیب است حداقل در مورد کشورهای دچار دیکتاتوری کسی نتواند بین مردم و کلیت یک کشور و حکومت آن کشور تفکیک کند.
۴. حال برسیم به بحث غیر ایدهآل بودن زندگی در غرب: اول یک مثال. همگی داستان شهید چمران را میدانیم. ایشان بعد از مدتی زندگی در غرب، تصمیم به هجرت به لبنان گرفت. در این مسیر این قدر ایشان پایدار بود که از همسر خود جدا شد و وارد کار چریکی و خدمترسانی به محرومان لبنان شد. در این راه خانوادهی ایشان آسیب زیادی دید. یکی از فرزندان ایشان درگذشت و ایشان بر بالین فرزند خود نبود. همسر ایشان فرزندان را بزرگ کرد و ظاهراً ارتباط خانواده با ایشان در حدی قطع شد که فرزندان، دیگر ایشان را بعد از مهاجرت به لبنان چندان ندیدند. اما در قبال این رفتار، نفع بزرگی به مردم لبنان رسید. شهید چمران یک انقلابی بزرگ بود که حتی مورد غبطهی آقای خمینی بود.
داستان زندگی او برای نسلهای زیادی الهام بخش است. با توجه به این مثال آیا همه میتوانند انقلابی باشند؟ من از معترضین به امثال بنده که در امریکا زندگی میکنیم میپرسم خود شما داخل ایران انقلابی هستید؟ یکی از صحنههای تلخی که بسیار جلوی چشم بنده است، در اردوی جنوب رخ داد. در شهر آبادان جایی ما ایستاده بودیم و برخی از اتوبوس پیاده شده بودند. برای ما به عنوان تغذیه بین راهی کیک میدادند. صحنهی تلخ برای من این بود که بچه های بومی ۵-۸ ساله دنبال مسئولینِ تغدیه میدویدند و التماس میکردند به آنها هم کیک داده شود. از آن سو چون خرید به تعداد بود، مسئولین به این کودکان چیزی نمیدادند. این وسط برخی مسافران سهم خود را میدادند. این در حالی است که ثروت ایران مال سرزمین این کودکان است. سرزمین اینها در جنگ ویران شده است. بچه انقلابی که به من معترضی چرا در امریکا زندگی میکنی، خودت دانشگاه شریف را ول میکنی بروی به این مردم خدمت کنی؟
پاسخ خواندنی به انتقادات
بخش ۳ و پایانی
بچه انقلابی که به من معترضی چرا در امریکا زندگی میکنی، خودت دانشگاه شریف را ول میکنی بروی به این مردم [مناطق محروم] خدمت کنی؟ کمترینش این است که میتوانی در مدارس تدریس کنکور کنی. بچه طلبهی انقلابی، چرا تو نتوانی مثل سید موسی صدر، از ایتام آن مناطق مراقبت کنی؟ بچه انقلابی که به من معترضی، خودت عطای تهران را به لقایش میبخشی که در مناطق محروم ایران خدمت کنی؟ اردوی جهادی را جلوی من علم نکن که کمتر از یک ماه است. دستت درد نکند که اردوی جهادی رفتی اما من دارم میگویم بروی و آنجا زندگی کنی و خدمت کنی. بچه انقلابی که به من معترضی، وقتی در تهران از انواع بهترین امکانات موجود در ایران استفاده میکنی، به فکرش هستی که این امکانات از محرومین خود ایران نه تنها دریغ شده، بلکه از سرزمین برخی (نفت خوزستان) استخراج شده و سهم مستحق افراد بومی را ندادهاند…
نتیجه ای که من میخواهم بگیرم این است که انقلابی بودن ایدهآل است اما به شعار نیست و در عمل مشخص میشود. بنده به شخصه ادعای انقلابی بودن ندارم و زندگی در راحتی غرب را خلاف انقلابی بودن میدانم. در قبال این اعتراف شخصی، از شما هم انتظار دارم وقتی وارد بررسی انقلابی نبودن دیگران میشوی، خودت انقلابی باشی. رزمندهی سایبری بودن که انقلابی بودن نیست. سادهترین کار این است که پشت کیبرد بنشینی و با محصولات غربی از غرب انتقاد کنی. انقلابی بودن یعنی از خودت هزینه بدهی. دنیا و مظاهرش (حتی خانواده) را رها کنی و دنبال کمک به محرومان و مستضعفان باشی. شاید مقداری تند حرف زدم اما حق بده وقتی ادعایت به عملت نمیخورد، و میبینم منتقد به امری هستی که خود عامل به آن نیستی. فرق تو این است که موقعیت برایت پیش نیامده و گرنه در موقعیتی که الآن داری انقلابی نیستی.
۵. نکتهی پایانی: در بین دوستان بنده، کسانی هستند که سوابق تحصیل بسیار بهتر از بنده داشتند و با وجود امکان مهاجرت به غرب، ترجیح دادند در ایران بمانند و به کشور خدمت کنند. در این راه سختیهای زیادی هم متحمل شدهاند و میشوند. بندگان خدا در فشار مالی هستند و به حکومت وصل نشدهاند و با حداقلها زندگی میکنند (بحثم در مورد گروه دیگر دوستانم نیست که در ایران ماندهاند و با وصل شدن به حکومت امنیت شغلی و مالی پیدا کردهاند و امروز باید دعا کرد که فاطمهی دلار فروشِ فردا نشوند). من این دوستانم و هر کس دیگری که با توجه به موقعیتهایی که در دست دارد، نفع رساندن به شخص را در مقابل نفع رساندن به مستضعفین کنار گذاشته میستایم. در مقابل بزرگی روحشان خاضع هستم. این چنین افرادی هزار درصد حق دارند به بنده انتقاد کنند که تو دنیاطلبی و مشغول نفع رساندن به غرب هستی. بنده پاسخی به این دوستان ندارم و هر قدر هم مرا ملامت کنند، حق اعتراض ندارم.
اما نکتهی جالب این است که حداقل تا به حال از سوی آنان ملامت نشده ام!!! کسی که انقلابی است آن قدر به مراقبهی نفس خود مشغول است که دغدغهاش نفس خودش باشد تا عیوب دیگران. تاکید میکنم که سوال پرسیدن به شکل کلی بلامانع است اما احساس میکنم برای برخی حالت پرداخت به اشخاص خاص گرفته است…
پایان
ثبت نظر